
۱۳۸۸ دی ۵, شنبه
۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه
بنای تقویم آفتابی گوسک Sonnenobservatorium von Goseck (I)

شیوا مقدم
از شنیدن پیدا شدن بنائی تقویمی با این قدمت در اروپای مرکزی بسیار متعجب شدم تصمیم گرفتم حتمآ به دیدن آن بروم.
زمانی که به مزارع دور و اطراف محل بنای تقویم رسیدم از ظهر گذشته بود. هوا ابری بود . باران نمی بارید ولی زمین و زمان از رطوبت خیس بود. در راه که از اتوبان خارج شده بودم از چندین روستا گذشته بودم. همه جا تا چشم کار میکرد زمین های کشاورزی بود. پیش خودم فکر می کردم در این اروپای صنعتی چه خوب است که 300 نسل پس از ساخت بنای تقویمی گوسک هنوز هم مردم این مناطق از راه کشاورزی و دامپروری زندگی میکنند.
پیاده از راه خاکی بطرف ردیف تیرک های قهوه ای تیره در دوردست میان مزارع براه افتادم. نزد خودم تصور می کردم که در این ناحیه شمالی که بسیاری از اوقات سال سرد و ابری و بارانیست چقدر باید برای مردمانی که بتازه گی از شکار و جمع آوری دانه های خوراکی دست برداشته بودند وکم کمک دراجتماعاتی کوچک در یکجا ساکن شده بودند و بکار کشاورزی می پرداختند باید مهم بوده باشد که بدانند چه زمانی زمین را برای بذر پاشی اماده کنند، چه موقع بهترین زمان برداشت محصول است یا اینکه چقدر وقت برای جمع آوری و نگهداری آذوقه برایشان باقی مانده و کلآ تا چه اندازه انجام دادن کارهائی از این دست در زمان درست و دقیق برای آنها حیاتی و در پیوند با مرگ و یا ادامه حیات جامعه کوچکشان بوده .
وقتی به نزدیکی حصار تیرک ها رسیدم دیدم که حصاریست به بلندی دو متر در دو ردیف. حصار بزرگتری دایره کوچکتر را احاطه کرده.
آقای پروفسور فرانسوا برتمس Francois Bertemes رئیس انستیتوی باستانشناسی پیشاتاریخ دانشگاه هاله در باره ساکنان باستانی گوسک می گوید: مردمانی که در گوسک زندگی می کردند همه چیز داشتند. یک سیستم کار آمد کشاورزی که مایحتاج زند گیشان را تآمین میکرد و دین و آئین خاصی که بیشتر با باروری وباورهای مربوط با آن سر و کار داشت. ما از پوشش آنان چندان اطلاعی نداریم اما زینت آلات بسیاری از کاوش ها در گورها بدست آورده ایم که بیشتر آن ها صدف های دریاهای گرم سیر و اب عمیق از نوع صدف های دریای اژه هستند. هم زینت های زنانه و هم کمر بند های مخصوص مردانه از همین نوع صدف ها هستند. از روی نوع زینت الات میتوانیم حدس بزنیم که این مردمان از نواحی دور دست سرزمین های جنوب به سوی شمال آمده اند.
از قسمت دروازه شمالی وارد محوله حصارها شدم و در داخل دایره ایستادم. دایره ای به قطر 75 متر.همه چیز بنظرم ساده و بی آلایش می آمد. به سادگی و بی آلایشی مردمان 7000 سال پیش!؟ ...
ولفگانگ شلوسر Wolfgang Schlosser اخترشناس دانشگاه Ruhr Universität میگوید: بنظر می رسد که ما در بنای تقویمی گوسک شاهد یک قربانگاه هم هستیم. ما در مورد چگونگی برگزاری مراسم و آئین ها چیزی نمی دانیم تنها می دانیم که این مراسم به اندازه ای مهم بوده اند که یکی از آنها، امروزه اگر چه به شیوه ای دیگرگون با نام شب والپورگیس -Walpurgis Nacht - وااپورگیس ناخت هنوز هم برگزار می شود. این جشن برای گرامیداشت بهار در شب اول ماه می 1 May بروی کوه Brocken برگزار می شود. ما شکی نداریم که مراسم قربانی در طول تاریخ فرهنگ بشر همواره نوعی مراسم مذهبی بوده است. باین ترتیب می توانیم نتیجه بگیریم که این مکان قدیمیترین مکان تقویمی- مذهبی جهان است!
در میان محوطه یک پلاک فلزی بروی زمین قرار داشت. این پلاک فلزی نقشی از محوطه با دو ردیف حصار و سه روزنه دیدار خورشید بود. یک روزنه در بالا با انحراف کمی سوی شمال را نشان می داد و دو روزنه دیگر سمت جنوب شرقی و جنوب غربی، محل دقیق طلوع و غروب در زمان انقلاب زمستانی در روز21 دسامبر را نشان می داد ند. من بلافاصله بیاد شب یلدای خودمان و آئین مهر پرستی بین مردمان سرزمین های ایرانی افتادم. نفس عمیقی کشیدم و سرم را به آسمان بلند کردم. خورشید مدتی بود که در نزدیکی های افق از پشت ابرها بیرون آمده بود. پیش خود اندیشیدم: به هر کجای این آسمان کبود که نگاه می کنم یاد وطنم و ائین های مردمم از من دور نیست...

انقدر در محوطه گشتم تا غروب شد و خورشید در حالی که هر دم بالش را بروی قسمتی از تیرک ها میکشید پاتین تر رفت تا بالاخره جائی در مزارع دوردست از نظر پنهان شد.
.... شخصآ تا چند هفته پیش از وجود این تقویم باستانی بی اطلاع بودم. بنظرم می آید که نوشتن اطلاعات بیشتری در این مورد برای علاقمندان خالی از لطف نباشد ...... این مطلب ادامه دارد ....
۱۳۸۸ مهر ۲۱, سهشنبه
تقویم خورشیدی گوسک Das Sonnenobservatorium Goseck

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه
فرهنگنامه عکس ایران Photo-Encyclopedia Persica
زمان عکسبرداریِ بیشتر تصویرها در فاصله سالهای ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۳ بوده است. در این مدت، شماری از موضوعهای عکاسیشده برای همیشه از میان رفتهاند و خاطره آنها در تصویرها ماندگار شده است. از آن نمونه است: ارگ بم، نیایشگاه باستانی بیبی زبیده در کوهستانهای نراق، چنارهای بسیار کهنسال پونک، کلاهمال بهبهان، شانهتراش شوشتر، خمرهساز جیرفت، زغالی ساوه، خراط زواره، چارتاقی تخترستم، کتیبه خارک، کویر میغان و بسیاری دیگر از آثار و پدیدههای طبیعی و انسانی.
از آنجا که یکی از اهداف این وبگاه، آشنایی غیر ایرانیان با آثار فرهنگ و تمدن ایران بوده است، زبان انگلیسی به عنوان زبان اصلی انتخاب شده است. اما همه عکسها دارای زیرنویس فارسی نیز هستند.
امیدوارم علاقهمندان و بینندگان و همگی دوستان با پیشنهادها و انتقادهای مفید و راهگشای خود به رفع کمبوها و نقصانهای وبسایت فرهنگنامه عکس ایران یاری رسانند.
نگارنده به دلیل اینکه در تمام مدت عکسبرداری و سفر در ایران، در همه جا از محبت و صفا و مهربانیِ بیدریغِ مردمان گرانمایهٔ ایرانی برخوردار بوده است، پاداش و بهرهٔ خویش را از پدید آوردن فرهنگنامه عکس ایران بدست آورده است. همین که سالیان دراز برای پژوهشهای میدانی و عکاسی از ایران و یادگارهای نیاکان، به هر گوشه و کرانهٔ این سرزمین درخشان سفر کرد و غبار آنرا توتیا نمود و زیر آسمان پهناور شبانهاش به تماشای تماشاگه نیاکان پرداخت، و از مردم خوب و خونگرم و دوستداشتنی روستاها و شهرهای دورافتاده مهر بیشمار دید و یادبودها و خاطرههای فراوان و فراموشنشدنی گرد آورد، بزرگترین و باارزشترین پاداش ممکن بوده است.
فرزندان و نوادگان یزدگرد سوم در چین (I)
منابعی که در مورد حکومت آخرین شاه ساسانی یعنی یزدگرد سوم در دست داریم تمام بر پایه منابع ساسانی و به خصوص روایاتی است که تاریخ نگاران مسلمان دو یا سه قرن بعد از فروپاشی آن سلسله درباره وی نوشته اند.از این رو آنچه بر یزدگرد سوم و خاندان او پس از دوران پادشاهی اش گذشته است به تنهایی بر اساس این منابع نمی تواند آگاه کننده باشد.
مهمترین منبع برای حکومت یزدگرد سوم تاریخ طبری می باشد که بیشتر متوجه فتوحات اعراب مسلمان در آن زمان است.طبری درباره یزدگرد سوم می نویسد که در زمان برادر کشی شیرویه،او در استخر پنهان شده بود و در سال 632 میلادی در آتشکده آناهیتا تاجگذاری کرد.یزدگرد در زمان به تخت نشستن بیش از 15 یا 16 سال نداشت.چهار سال بعد جنگ قادسیه و چند سال بعد از آن جنگ نهاوند،باعث شکست کامل ساسانیان در ایرانشهر شد.در زمانی که گروهی از ایرانیان در مقابل اعراب در نواحی مختلف ایستادگی می کردند و کم کم معلوم می شد که دیگر نمی توان با مهاجمین جنگید،مدارکی وجود دارد که نشان می دهد خاندان ساسان همراه با گروه کثیری از ایرانیان به چین رفتند و با کمک فغفور چین برای آزاد کردن ایرانشهر سعی نمودند.
یزدگرد سوم در سال 651 در شرق ایران کشته شد.کشته شدن او به صورت داستانی بازگو شده است که توسط آسیابانی به قتل رسید اما به نظر می رسد که روایت ثعالبی در این که سواران ماهویه به دستور او این شاه را یافتند و یزدگرد را در همان جا با طناب خفه کردند موثق تر می نماید.اما وی قبل از این فاجعه سعی بسیار کرد تا با کمک فغفور چین و قوای تازه،ایران را آزاد سازد.از این زمان است که منابع چینی به خصوص تاریخهای تانگ به ما در این باره کمک می کنند.
دو کتاب تاریخی مهم وجود دارد یکی(( تاریخ جدید تانگ)) است و دیگری ((تاریخ قدیم تانگ)).با این که دو کتاب با یکدیگر تفاوتهایی دارند،روایت آزاد ساختن ایرانشهر در آن وجود دارد.
این متون را شاوانز نزدیک به یک قرن پیش به زبان فرانسه ترجمه کرده است.به علاوه مدارک جدیدتری توسط تاریخدانان چینی ارائه شده است که به اطلاعات ما در این مورد می افزاید.همچنین چین شناس ایتالیایی، فُرته مطالعات گرانبهایی درباره تاریخ این دوره ارائه داده است که به آن توجه خواهیم کرد....
http://immortals.blogfa.com/post-31.aspx
جشن مهرگان «میتراکانا یا متراکانا»

می ستاییم مهر را
آنکه از آسمان بر فراز برجی پهن با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد
نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد
آن که مردمان را از نیاز و دشواری برهاند
(اوستا - مهر یشت)
۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه
در شبهای 22 . 23 و 24 تیرماه در بهشت زهرا چه گذشت ؟
آنچه که در سرزمین ما رخ می دهد،به هر بهانه ای که باشد و یا به نام هر آئین و مسلکی انجام پذیرد، بی گمان نه تنها از سیاهترین و شرم آورترین رخ داد های تاریخ مرز و بوم ماست بلکه بی شک بعنوان لکه ننگی برای تمامی اعصار برجبین تاریخ اجتماعات بشری بجا خواهد ماند ...
مینا اکبری
من دانشجو هستم و یکی از افراد خانواده ما در بهشت زهرا مشغول کار است وضعیت مالی آنچنانی نداریم و من و خانواده همگی طرفدار احمدی
نژاد هستیم ( میخواد خوشتون بیاد میخواد خوشتون نیاد ! ) هر چند که میدونیم که تقلب هم واسش کردن ! . چون این دولت خانواده کارمندان بهشت زهرا ( بخصوص ما ) روبعد از سالها صاحب خانه کرد طرفدارشیم !. من بر این باور هستم نیرویی ما فوق احمدی نژاد این جنایات رو مرتکب میشه و اگر احمدی نژاد از این جنایات اطلاع پیدا میکرد شدیدا جلوی آن می ایستاد و به دلایلی هم نمیتونه علیه این جنایات انجام شده موضع بگیره……………………… بگذریم
مادر من که در یکی از شیفتهای قسمت خدمات بهشت زهرا کار میکنه و سابقه طولانی در بهشت زهرا داره خیر داد که به تعدادی از اونها گفتن که چند شب یعنی 22 و 23 و 24 تیر ماه تعدادی تصادفی دارند که باید در شب خاک بشوند ! که هم او و هم من تعجب کرده بودیم . و حدس زدم که احتمالا خبرهایی است . من از مادرم بارها درباره اجساد کشته شدگان تظاهراتها سوال میپرسیدم . و اون هم به خاطر روحیات من سعی میکرد هیچوقت درباره این چیزها صحبت نکنه و من رو به درس خوندن ترغیب میکرد . اما اینبار توی شیفت شب این اتفاقات قرار بود بیفته البته تو یه مواردی هم شیفت شب باز هم کار کردن . مثل تصادفات که کار آنها یک خورده مشکل میشد و نیاز به وقت بیشتر داشتند . ولی اینبار برای 3 شب !. خلاصه مادرم رو قرار بود خودم برسونم ولی مادرم گفت قراره خودشون بیان سراغش . خلاصه مادرم صبح ساعت 6 برگشت و ازش سریع پرسیدم که چی شده بود ؟ جوابی نداد ولی توی چهرش اضطراب و ناراحتی رو میدیدم . باز ازش پرسیدم . گفت بگیر بخواب !.
فردا صبح که بهش مرخصی داده بودند مشغول کار خونه بود که دستاش رو دیدم که جای جوهر استمب بود . انگار پای یک چیزی رو انگشت زده بود . گفتم نمیخوای بگی چی شده بود ؟تصادفی بودن ؟ گفت هیچ نگو که حالم اصلا خوب نیست . منم گیر ندادم . شب ساعت 12 بود که زنگ زدن موبایلش و دوباره اومدن سراغش و رفت ولی اینبار ساعت 7 صبح بود که اومد و خسته و ناراحت خوابید ساعت 9 صبح دیدم صدای هق هق گریش میاد . سریع بلند شدم و گفتم یا میگی چی شده یا خودم الان میرم بهشت زهرا . گفت هیچی . هیچی نشده . گفتم پس الان زنگ میزنم خاله مهین ( همکار مامانم ) از اون میپرسم که اونجا چه خبره ؟ گفت اون خبر نداره . این رو بگم که مادر من درسته که زنه ولی هیچوقت ندیده بودم که به خاطر مشاهداتش که شغلش ایجاب میکنه گریه کنه ولی باور کنید خیلی دلرحمه .
خلاصه کلی گیر دادم و قسمم داد به روح بابام که چیزایی رو که میگه به کسی نگم . من هم قبول کردم و قرآن رو آورد پیش روم گذاشت و گفت برو وضو بگیر و دستت رو بزار رو قرآن و قسم بخور که جایی این حرفارو که میخوام بگم رو نمیزنی ( من که خیلی تعجب کرده بودم ! چون انگاری خیلی براش مهم بود که جایی چیزایی رو که میگه درز پیدا نکنه .چون تا حالا واسه قسم خوردن انقدر حساس ندیده بودمش ) گفت که بیشتر واسه خود من و حفظ سلامتیم چیزی نمیخواد به گوش کسی برسه . به هر حال قسم خوردم و مادرم شروع کرد .
گفت که پریشب ( 22 تیر ) وقتی وارد محوطه بخش شدم تعداد زیادی حدود 30 جنازه کاملا منجمد رو تو محوطه خوابونده بودن که یخشون آب بشه . کلی آدمهای ریش و پشم دار هم اونجا بودن و ما رو همراه تعدادی از همکارام به اتاقی بردند . اونجا واسمون یک آدم مسنی که جای مهر رو پیشونیش بود شروع به صحبت کرد و گفت امشب و چند شب دیگه ما اینجا باید جنازه هایی رو خاک کنیم که مربوط به منافقین هستند . اینها از گروه های ضد انقلاب هستند که با حمله به ما تعداد زیادی رو از سربازان ما رو کشته اند و ما جنازه اونها رو از نقاط مرزی برای شناسایی به اینجا اوردیم . و الان قراره دور از چشم جاسوسان و خبر گزاریها اینها رو خاک کنیم . در این رابطه اگر با کسی صحبت کنید و اشاره ای کنید . مطمئن باشید که جون خودتون و تک تک افراد خونوادتون در خطره . بعدش یک به یک اسم اعضای خونواده ها رو میپرسیدند و مینوشتند . و در آخر هم اثر انگشت چند چا از ما گرفتند . و دوباره تاکید کردند که نکاتی رو که گفتند رو نباید فراموش کنیم . ما رو به محلهای کارمون راهنمایی کردند . جنازه هایی رو که بیشتر آورده بودند مربوط به آقایون بود و اونجا تعداد همکاران ما بیشتر بود . در قسمت خانمها من بودم و چند نفر دیگه . به ما آنشب 5 جنازه زن و دختر تحویل دادند که به کلی یخ زده بودند ولی قسمت آقایون فکر کنم بالای 20 نفر بودند . اونطوری که توی محوطه دیدم . خلاصه مدیر بهشت زهرا هم که اونشب اومده بود به ما اعلام کرد که حتی اگه جنازه ها رو نیمه کاره شستشو و کفن کنیم باید ساعت 5 و قبل از طلوع خورشید کار رو تموم کنیم . ما هم شروع کردیم . تو کشته شدگان که خون توی صورتشون منجمد شده بود و آثار پارگی در صورت بودن آنها شدیدا دیده میشد . سه زن میانسال بودند و دو دختر 20 تا 30 سال که یکی از اونها کلا سرش متلاشی شده بود و ما آن را بدلیل آب نشدن یخهای شکل رفته در بدن که آنها را مانند چوب کرده بود کفن کردیم و تحمیل خدماتیهای دفن دادیم .
—— ولی مادرم بیشتر از چیزی که امشب 23 تیر ماه دیده بود خواست برایش تعریف نکنم ولی قبول نکردم و با اصرار ازش خواستم که بگه ——-
-از زبان مادرم
امشب هم به محوطه اون بخش رفتیم تعداد 4 برابر شب گذشته بود ! بیش از 100 نفر!! . به ما ( بخش خانمها ) تعداد 23 جنازه بی نام و نشان را تحویل دادند . تعداد ریش و پشمیا ( لباس شخصی ها ) 3 یا 4 برابر شب قبل شده بود . ورودیهای بهشت زهرا مامور گذاشته بودند و تمام رفت و آمدهای احتمالی کنترل میشد . شروع به کار کردیم ولی اعلام کردیم که اینها برای قبل از ساعت 5 حاضر نمیشن که رئیسشون که جای مهر روی پیشونیشون بود وارد بخش ما شد که با اعتراض ما روبرو شد ( چون ورود مرد ممنوع بود ) که ایشون در جواب گفت اینا همه یک مشت فاحشه . قاتل و وطن فروش بودند . گفت از مردا سریع کمک بیارین اینجا ! ولی اونجا هم ( بخش مردها ) کلی جنازه داشتند . به هر حال 3 نفر از اونا هم واسه اولین بار وارد بخش زنها شدن ! و شروع به کمک ما کردند . صحنه ای که من رو آزار می داد جسدهای یخ زده دخترانی بودند که علاوه بر آثار شکستگی فک و شکاف—– . خونی بود که از آلات تناسلی و مقعد آنها لخته بسته بود .( کروبی وقتی این افشاگری تجاوز رو کرد جا خوردم ! چون ما قبل از اون این اطلاعات و این حدسو زده بودیم که تو بازداشتگاه این بلا رو سرشون آوردن ) - امشب یخ جنازه ها تقریبا آب شده بود ولی آثار یخ روی آنها موجود بود . در بین آنها دخترانی بودند که زیر بیست سال سن داشتند . با سرعت زیادی که به کار بردیم توانستیم تا ساعت 4 صبح چهارده تاشون رو به کمک آقایان حاضر کنیم . که کلی به ما تند رفتند و گفتند بقیه رو بدون شستشو و پنبه گزاری فقط کفن کنید . که ما هم همینکارو کردیم ولی تا ساعت 5 به 17 تا رسید . که گفتند این 6 جنازه آخرو پارچه ای بپیچید دورشون و تحویل خدمات دفنی ها بدین که رئیسشون گفت که دیگه دیره و تا طلوع خورشید چیزی باقی نمونده و باید به فردا شب موکول بشه —- مادر من که اشک تو چشماش حلقه بسته بود گفت قراره که فردا شب هم بره و گفتن شب آخره . مادرم خودش از همکاراش شنید که همه میگفتن و زمزمه میکردند که اینا مربوط به درگیریهای بعد از انتخابات تهران بوده .
امشب 24 تیر مادرم رفت و منتظر برگشتنش شدم و خوابم نبرد تا اینکه ساعت 7 صبح کلید رو انداخت در و اومد . سریع رفتم جلوشو دستش رو گرفتم و نشست و تاکید کرد چیزایی رو که به من گفته هیچ جا نگم . گفت که دیشب ( 24 تیر ) فقط دفن اجساد بوده و چند جنازه پریشب رو که نصف و نیمه کفن کرده بودند رو اوردن و کاراشون رو انجام دادند .
دیشب مادرم شنید که تعداد زیادی از جنازه ها رو بهشت زهرا دفن نکردند و با خودشون به جای نامعلومی بردند. در ضمن یکی از کارگرای دفن که رفت و آمد با ما داره بعدا به ماگفت که بهشون گفتن بعضی از قبرها رو خالی بزارن و اگه فردا و روزهای آینده مردم جنازه و فوتیشون رو اوردن بین اینا بذارن خاک . در ضمن نیازی به گفتن قطعه ها نیست چون تو بی بی سی شماره قطعه ها رو گفتند . یک خبر رو هم بگم که بدونید تا چند روز دیگه قراره با رئیس یهشت زهرا به خاطر آنچه که ناشیگری بهش گفتند وقطعه ها رو بدون نام . شماره گذاری ( تابلو ) کرده . برخورد کنند
من هم این اطلاعات رو به دلایلی دادم با این که قسم خورده بودم . هر چی هم بخواد بشه اگر هم طرفدار موسوی بودند و مخالف اونها بودم ولی هموطنهای من بودند و جون من در مقابل جون اونها عزیز تر نیست .
از وبلاگ:
http://minaakbari.wordpress.com/
۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه
آيين «نوروز بل» و آغاز سال 1583 گيلاني
خبرنگار امرداد- اشكان خسروپور
آيين «نوروز بل» و آغاز سال 1583 گيلاني،
همزمان با نخستين روز «نوروزما»، با همراهي گروهي از مردم محلي، در كنار مردماني كه از گوشه و كنار ديلمان گردآمدهبودند، برگزارشد.
آتشافروزي، نيايش پروردگار به مناسبت آفريدهها پروردگار و محصولات و درخواست آمرزش براي درگذشتگان، از مراسم ويژهي اين آيين كهن ايراني است كه در اين روز كه همزمان با هنگامهي برداشت محصول در گيلان است، برپاميشود.
نوروزبل، به معني شعلهي نوروز، جشن نوروز و آغاز سال نوي مردم گيلان است كه آتشافروزي از برنامههاي ويژهي آن است و مردم از ديرباز برپايهي اين آيين كهن با برافروختن آتش، به پيشباز نوروز ميرفتهاند. آيين نوروزبل امسال براي چهارمين سال پياپي، پس از سالها فراموشي، در روستاي ديلمان برپا شد. این جشنواره از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گیلان و نشریه فرهنگی گیله وا، با همکاری شورای اسلامی، بخشداری و شهرداری دیلمان و برگزارشد.
«جكتاجي» مديرمسوول «گيلهوا»، ابراز اميدواري كرد، اين سنتها كه در اصل از آن مردم هستند، در آيندهاي نزديك به دست خودشان و بدون دخالت سازمانهاي ديگر برگزار شود. نوروز بل به معني آتش نوروزي و نام جشني است كه در نخستين روز از «نوروز ما» برگزار شده و اين روز آغاز سال ديلمي بوده و به مناسبت بزرگداشت آن شعله نوروزي افروخته ميشود.پس از يورش تازيان به ايران، مردم ديلمان، حساب كبيسه را از ياد بردند، به همين شوند، نوروز، آرام آرام و با گذشت هرچهار سال، یک روز به عقب نشست.
فراموشي كبيسه تا سال ٩٣٤ هجري مهي، در هنگامهي فرمانروايي شاه تهماسب كه ديلمان، تابعيت ايران را ميپذيرد، ادامهداشتهاست. در اين سال كه دقيقا برابر است با روز دوشنبه هرمزد روز نخستين روز از سال 5 هزار و 454 باستاني (يزد گردي قديم) است، گاهشماري خورشيدي، دوباره پذيرفته و اجرا ميشود، گاهشماري كه مردم اين ديار به آن «آفتو شمار» يا آفتاب شمار ميگويند.
«نوروزبل» جشن آغاز سال نوي گيلاني، در ديلمان كه دربردارندهي همهي سرزمینهای ميان دو رود سپیدرود در باختر(:غرب) و شیرود در خاور(:شرق) بوده، برگزار ميشدهاست.
برای دیدن این گزارش و عکس های زیبای مربوط به جشن به این سایت ها مراجعه فرمائید
http://www.amordad6485.blogfa.com/post-2529.aspx
http://shomalnews.com/index.php?view&sid=15783
۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه
محال است بگذارم از اينجا بری!
دوشنبه 12 امرداد حوالی پارك ساعی ماموران جوانی را دنبال كردند و با خشونتی وصفناپذير، بیرحمانه او را به زير مُشت و لگد و ضربات باتوم گرفتند. تی شرت جوان در اثر تقلا برای رهايی از چنگ نيروهای انتظامی، از چند سو پاره میشود و تن لُخت و کبودش را به معرض ديد مردم میگذارد. جمعیت با ديدن اين صحنه فجيع يکصدا فریاد میزند: نزنید! ولش كنید!
در اين لحظه چند زن از پيادهرو وارد خيابان شدند و خود را به زیر دست وپای مامورین میاندازند تا سدی باشند در مقابل ضربات باتوم. زنی میانسال كه دهانبندی بر صورت داشت دست در گردن پسر انداخت و سعی میکرد او را به سمت پيادهرو بکشاند تا از چنگ گاردیها رهايی بيابد. یكی از گاردیهای ورزيده و درشت اندام، چنگ بر گردن زن انداخته او را از زمين میکَنَد و به داخل جوی آب پرت میكند. زن جوان دیگری پريشان و گریان و با فریادهای جگر خراش به كمك او شتابيد و خود را به سرو گردن مامور معترض آویزان میكند. زنان و مردان دیگر به هم میگویند برویم كمك مادرش و نگذاریم گاردیها پسرش را به زندان ببرند.
در همین حین جوان برهنه را مامورین به سمت شمال خیابان میكشيدند و بعد از سوار کردن او به ترك یكی از موتورسیكلتها، دستانش را از پشت با دستبند پلاستیكی بستند. بلافاصله يکی از افراد لباس شخصی به پشت موتور میپرد و در پشت پسر جوان مینشیند تا مانع رهایی او از سوی زنانی شود که بطرف موتور سیكلت هجوم آورده بودند. پيش از رسيدن مردم موتور سيکلت حركت میكند اما در عوض، گروهی از زنان به همراه چند مرد، فرمانده نیروها را محاصره میكنند و مانع حرکت و پيوستن او به ديگر نیروهایش میگردند. از آنسوی، چند زنی كه از سمت شمالی به طرف جنوب میآمدند و از دور نظارهگر فریادهای خشمآگین زنان بودند، همراه با مادر پسر و چند زن دیگر به وسط خیابان دویدند و راه حركت را بر موتور سیكلتها میبندند. موتورها در نقطهای متوقف میگردند که جمعيت حاضر در پيادهروی شرقی، بهطور دقيق میتوانستند چهره وحشتزده جوان و تن کبود و عريانش را از نزديک ببينند. وقتی نگاه غمگين و ملتمسانه جوان با جمعيت حاضر در پيادهروی شرقی تلاقی نمود، همه متأثر شدند. در اين لحظه زنی میانسال مردم را تشویق میكند که بجنبید، آزادش كنید و الا فردا باید جسدش را از سردخانه تحویل بگیریم!
حالا زنان زيادی فرمانده را در محاصره گرفتهاند و مردی میانسال خطاب به فرمانده می گوید باید آزادش كنید! باید آزادش كنید. نمیگذاریم او را ببرید مگر چه كرده؟ در پیاده رو راهپیمایی كرده؟ به چه حقی میزنیدش؟ با فشارهای همه سویه ومتحد مردم و جمع شدن گروه بیشتری از زنان که يکريز جیغ و فریاد میکشيدند، فرمانده سست میشود. حتی زنی كه مصر است به هر قیمتی مانع بازداشت جوان بیگناه گردد، زانو بر زمين میزند، پاهای فرمانده را محکم میگيرد و جیغکشان میگويد: محال است بذارم از اینجا بری! باید آزادش كنی!
این صحنه مقاومت شكوهمند و همدردی بینظیر انسانها نسبت به هم، اشك شوق در چشمان بسياری نشاند. بالاخره جوان آزاد شد و دستش در دستان زنان و مادران به پیاده رو آورده شد . جمعیت یك صدا دست زدند و هورا كشیدند چند زن به سمت مادرش رفته و او را غرق بوسه كردند او خیس عرق و خسته از پیكاری نیم ساعته آرام بر سكوی دیواره پارك ساعی نشست و وقتی تعریف و تمجید تشویقآمیز مردم را كه دورش جمع شده و از فداكاری مادرانهاش میگفتند، فروتنانه
گفت: من مادرش نیستم
۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه
نگاه شاه داوود جوان در چشم جالوت غول

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
آن خس و خاشاک توئی، پست تر از خاک توئی! شور منم، نور منم، عاشق و رنجور منم!

شور منم، نور منم، عاشق و رنجور منم.
دلیر بی باک منم،
۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه
۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه
اندیشیدن، آزادی و مساوات

این دو اصل مورد مناقشه و اختلاف اساسی میان موافقان و مخالفان مشروطه بوده است. کار این اختلاف نظر ها، در زمان تدوین متمم قانون اساسی در مجلس اول بالا گرفت.
در مورد اصل مساوات، مخالفان مشروطه، این پرسش را مطرح میکردند که چگونه ممکن است زرتشتی، کلیمی، مسیحی و مردم بی دین با مسلمان در برابر قانون از حقوق مساوی و برابر برخوردار باشند ؟ آنان چنین چیزی را با شرع و قانون شریعت مخالف می دیدند.
شیخ فضل الله نوری با اشاره به اصل مساوات، اصل هشتم متمم قانون اساسی مشروطه در " رساله حرمت مشروطه" چنین می نویسد: نظرم است ... در باب این ماده یک نفر ... به داعی گفت که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد، لکن تمام مواد باقیه باشد، ما را به مشروطه گی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم: فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.
بالاخره پس از مناقشات و کشمکش های فراوان، مجلس موفق شد با این طرفند که: قانون متمم مصوبه مجلس، مربوط به "عرف" است و نه "شرع"، لااقل حقوق اهالی مملکت را در برابر قانون دولتی مساوی اعلان کند.
مخبر السلطنه هدایت در" گزارش ایران" دراین باره می نویسد: در سر ماده تساوی ملل متنوعه در حدود با مُسلم، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد و مردم مجاور ماندند، بالاخره چاره در این جستند که در حد اجرای حدود بنویسند، اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی ا لحقوق خواهند بود(اصل هشتم). قانون دولتی چه معنی دارد، معلوم نیست.
این مصوبه مورد موافقت مخالفان مشروطه نبود. کسروی در" تاریخ مشروطه" می نویسد: همان روزی که صورت مصوب متن متمم قانون اساسی ، برای اطلاع عموم به روزنامه مجلس داده شد (٢٩ خرداد/٣٠ جوزا ١٢٨٦ شمسی)، طرفداران شیخ فضل الله نوری چادر بزرگی به مسجد جمعه آوردند تا یک دهه روضه خوانی کنند. دستاویزشان این بود که سیزدهم جمادی الاول روز"مرگ دختر پیغمبر" است. اما در واقع قصدشان این بود که مردم را بر علیه مجلس و مصوبات قانونی آن که به گمانشان با شرع مخالفت داشت، بشورانند ......
۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه
لیدیا کانکووا

ویترین طولانی را تماشا میکردم. همه چیز های دست ساز. کلاه های زیبا، بلوز های ظریف، زینت آلات متنوع هر کدام برنگی و طرحی دیگر همه با رنگ و بوی شرقی. متعجب بودم که این چه مغازه ایست در این خیابان فرعی ؟ چشمم را به داخل مغازه گرداندم. پشت شیشه خانم میانسالی با لبخند زیبائی بمن نگاه میکرد. پشت میز کوچکی نشسته بود و چای می نوشید. نگاهمان که بهم برخورد کرد نا خود آگاه سلام کردم ! بلند شد آمد در را باز کرد و مرا به داخل دعوت کرد. بداخل رفتم و تشکر کردم. بطرف یک کت بلند با پارچه رنگارنگ و زیبا که بروی یک مدل آویزان بود رفتم و گفتم: چه کت شگفت انگیزی! من عاشق این مدل ها هستم! شما این را دوخته اید؟ گفت: من و یکی از دوستان همه این ها را تهیه میکنیم. بسیار مهربان بود و لهجه اروپای شرقی زیبائی داشت. من که همه چیز را نگاه میکردم گفتم: شما این مدل ها را از کجا می اورید؟ گفت: میدانید، من بیشترین ایده های لباس هایم رو از شعرهای شعرای قدیمی ایرانی میگیرم. شاید چشمان شگفت زده من را دید که ادامه داد … میدانید فردوسی را میگویم … من عاشق شاهنامه هستم!. نمیتوانستم شادیم را پنهان کنم. گفتم پس خانم عزیزم من و شما در عاشقی هم سلیقه ایم! باز پرسیدم: شما چطور شاهنامه را میشناسید ؟ گفت بله میشناسم. من شعرای پارسی گوی را میشناسم. همچنین سعدی را … این ها را که میگفت من گوش میکردم ودر اینحال از ویترینی که تا چند دقیقه پیش از پشت آن بداخل مغازه نیمه تاریک نگاه میکردم به بیرون خیره شده بودم … به درختان بلند کنار خیابان، به عابرین با سگ هایشان و به ماشین ها … او ادامه میداد: … گلستان سعدی … گلستان دنیای من را تغییر داد اما شاهنامه مرا به اوج برد … و دست هایش را بهم زد و چهره اش پر از شوق شد. بی اختیار اشک در چشمانم حلقه زد. بطرفش رفتم و در اغوشش گرفتم. گفتم چه زیبا… چه شگفت انگیز… من خیلی خوشحالم! در دل به خود گفتم چه همزبان و همدلی! باید او را بیشتر بشناسم …
من در صوفیه بدنیا آمدم، بزرگ شدم ودر همانجا تحصیلاتم را دررشته تاریخ هنر به پایان رساندم. لباس ها، زینت الات و چیز هائی که می بینی سروده های من هستند الهام گرفته از سمبل ها و موسیقی شرق. من مدل ها را در نمایشگاه های بسیاری به نمایش گذاسته ام.
اولین آشنائی من با فرهنگ های شرق از طریق دانشجویان و تکنسین هائی بود که برای تحصیل یا تکمیل تحصیلاتشان به دانشگاه معماری صوفیه می آمدند. بعضی از آنها از کشور هائی مثل ایران، عراق ، سوریه، تونس یا کشور های عربی دیگر بودند.

بخوبی بیاد دارم که شانزده ساله بودم و در آن دوران پدرم در کنار تدریس در دانشگاه مسئول پروژه ساخت ساختمان یک تئاتربرای عروسک ها هم بود.او همکاری داشت از کشور تونس که بیشتراوقات را در منزل ما بسر میبرد. مرد تونسی همیشه به ترانه های عربی گوش میداد. من به اندازه ای تحت تآثیرآن موسیقی قرار گرفتم که با انکه معنی آن ها را نمی دانم هنوز میتوانم بخشی از آن ترانه ها را بخوانم. در آن دوران بود که تصمیم گرفتم به کشور های شرقی سفر کنم وبا مردمان ان سرزمین ها را از نزدیک آشنا شوم. بعد ها بارها به کشورهای شرقی عربی سفر کردم.
عزیزم، به تو بگویم که این بربرها* تاثیر شگرفی در من بجای گذاشتند. آن زنان بربر با آن چشم هایشان. در تونس با زنی از بربرها اشنا شدم. وقتی دیدمش بنظرم آمد کهکشانیست که با نگاهش از من عبور میکند! نمیدانی که چه بود! با آن لباس های چین و وا چین و تو در تو و رنگ هائی که وقتی با آفتاب جفت می شوند یک معجونی می شود که بی مانند است و آن خالکوبی ها ی خیال انگیز! میدانی عزیزم، آنها زینت آلاتشان را از چیز هائی ردیف میکنند که پیدا میکنند. آنها هیچوقت چیزی بعنوان زینت درست نمیکنند یا نمی خرند. تنها با چیز هائی که اینجا و آنجا پیدا میکنند خودشان را تزئین میکنند و این خیلی جالب است. هم در آنجا بود که من به تغییر اسرار آمیز انسان ها با تغییر نوع پوشش پی بردم. همچنان که در این پارچه های تو در تو فرو می رفتند تبدیل به رازی میشدند! مثلا مردی بنام طاهر بود که راهنمای من بود و من را با ماشین در صحرا به همه جا میبرد. مردی بسیار فهمیده و با هوش. روز اول که دیدمش با لباس غربی معمولی بود اما روز حرکت بسوی مقصدمان، صحرا با جلبا آمد و کاملآ پوشیده بود. من تنها از نیمرخ او را شناختم. بیشتر راه را دراین فکر بودم که او اینک رازی هوشمند و چند هزار ساله است!
در آن سفرهایم با افکار ابن عربی و همچنین خلیل جبران آشنا شدم. ببین عزیزم، وقتی درویش ها می رقصند همان نشانه ای را در هوا رسم می کنند که یک پرنده در حال پرواز در آسمان … این آزادی ست … و این لباس ها با این جنس طبیعی و دوخت ساده و در عین حال جالبی که دارند منتهای ازادی و راحتی را به انسان میدند.
با داستان های ایرانی هم از همان دوران جوانی اشنا شدم. در ابتدا با خواندن داستان های ویلهلم موک شرع شد. بعد داستان های شهرزاد که همان هزار و یکشب بود و سند باد و طوطی نامه. اما اشنائی که در زندگی من تآثیر بسیار بجا گذاشت اشنائی با سعدی بود و گلستانش و آن داستان ها و اندرزهایش در مورد دوستی، عشق و زندگی . گلستان من را بسیار متآثر کرد اما میدانی، شاهنامه فردوسی من را به جائی برد که دیگر بازگشت برایم دشوار بود! نمیدانم چطور برایت بگویم. مثل این بود که انقدر بالا بروی که دیگر نتوانی به پائین برگردی! و همه اینها را یا بزبان بلغاری و یا به زبان لهستانی میخواندم.
همه این ها از بسیار جوانی شروع شد و در من شکل گرفت. نمیتوانم خیلی دقیق بگویم. شاید اینطور باشد که از همان دوران در جهانی بروی من گشوده شد که این جهان همه عشق و شور من شد و من با همه وجودم دوستش دارم. الهام بخش من است و به من نیرو میدهد.
ببین عزیزم، این لباس های تنگ که می پوشند از نظر من بسیار غیر طبیعی است. هیچ موجودی با خودش چنین نمی کند. در مقابل، این لباس های آزاد و گشاد که مقدار بیشتری پارچه دارند زن را بسیار اسرار آمیز و زیباتر میکند. نقش های ایرانی بسیار سمبولیک هستند و بیشترشان نشانه ای از طبیعت دارند و این بیشتر به وجود انسان نزدیک است. مثلا شما فرم یک عبا را ببینید. از هفت سمبل وفرمی گئومتری ساخته شده. این یک فرم اونیورسل است. پیوستگی این فرم ها و نشانه ها با زنانگی یک زیبائی شگفت انگیزی بوجود می آورد. این فرم ها به بدن امکان آزادی و نمائی با شکوه و وقار میدهند. از نظر من، مد لباس اینده باید اینچنین باشد…
* Ber Ber نام مردمانی است که درشمال آفریقا در نواحی غرب رودخانه نیل و در حال حاضر در چندین مرز جغرافیائی کشورهائی مانند: مراکش، الجزایر، تونس، مصر و لیبی زندگی میکنند. از میان قبایل بربر میتوان ازکبیل هاKabyl و تووارگ هاTuareg نام برد .
لطفآ برای دیدن مدل ها به سایت زیر مراجعه کنید:
http://www.galerie-cankova.de/
۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه
دستگاه ها, گوشه ها و برخی اصطلاحات رایج در موسيقی ايرانی
بخش دوم

به ترتیب حروف الفبا
سازسير آهنگ سازبلند آواز
ساز نوروزاز آوازهاي باربد.
سبز آرنگ نام لحني از مصنفات باربد
سبز بهارنام نوايي از موسيقي است و آنرا سبزه بهار نيز میگویندو از نغمه هاي دوره ساساني است
سبز در سبزنوايي از موسيقي و نام لحن نهم از سي لحن باربد
سرخانه اصطلاح موسيقي به معني آواز بلند است.
سرصبح آهنگی است كه سربازان پيش از سپيده دم نوازند
سروستان از الحان سي گانه باربد است
سروسهي از آوازهاي باربداست
سلمک از گوشه های دستگاه شوراست
سه گاه :اين دستگاه تقريباً در همه ممالك اسلامي متداول است.اين دستگاه بيشتر براي بيان احساس غم و اندوه كه به اميدواري مي گرايد مناسب است. آواز سه گاه بسيار غم انگيز و حزن آور است.گوشه هاي مهم اين دستگاه عبارتند از: در آمد، کرشمه , مويه، زابل، مخالف، حصار، گوشه هاي ديگر مانند: آواز، نغمه، زنگ شتر، بسته نگار، زنگوله، خزان، بس حصار، معربد، حاجي حسيني، مغلوب، دوبيتي، حزين، رنگ دلگشا، رهاوي، مسيحي، ناقوس، تخت طاقديس، شاه ختايي، مداين، نهاوند.
شادباداز نغمه هاي دوره ساساني است
شاديانه ساز و دهل كه به شادي فتح يا عروسي مي زنند
شادروان مروارید نام صوتي از مصنفات باربد و وجه تسميه اش اين است كه روزي باربد رامشگر به شادروان خسرو پرويز نشسته بود آن صوت را نواخت و آن را شادروان نام نهاد و خسرو فرمود طبقي پر از مرواريد نثار باربد كردند و آن را شادروان مرواريد خواندند و ضمناً اين صوت لحن دوازدهم از سي لحن باربد است
شاكورد نام نوايي از موسيقي است
شاه ختايي از گوشه هاي موسيقي در نغمه اشاری است
شاه نازنام لحني است در موسیقی
شاه نامه نام لحني است در موسيقي
شبديزاز الحان سي گانه باربد است كه به هنگام مرگ شبديز ( اسب خسروپرويز ) سروده شده است
شب فرخ يكي از الحان باربد است.در برهان قاطع نام لحن چهاردهم، از سي لحن باربدي محسوب شده ولي در فهرستي كه نظامي در خسرو و شيرين آورده لحن شانزدهم از سي و يك لحن باربدي است
شور:اين دستگاه ريشه بسيار قديمي مبناي بيشتر موسيقي هاي نواحی ایران می باشد و معمولآ در بین ايلات و عشایر رواج دارد। نغمه هاي اين دستگاه عبارتند از:
1ـ نغمه ابوعطا كه گوشه هاي آن؛ در آمد، رامکلی, سیخی, بسته نگار, یقولون, چهارپاره, گبری, غم انگیز, گیلکی, حجاز و چهار باغ است ( چهار باغ قطعه اي است ضربي، كه با اشعار با قافيه مخصوص همراهي مي شود)
2-نغمه بيات ترك با گوشه هاي؛ درآمد اول دوم سوم ، دو گاه, فرود, بسته نگار, زنگوله, خسروانی, نغمه مهربانی, جامه دران, مهدی ضرابی, روح الارواح و فیلی
3-بیات کرد درآمد اول و دوم بسته نگار حاجی حسنی قطار در ايلات كرد بسيار معمول است و اغلب با اشعار بابا طاهر همراهي مي شود
4نغمه افشاری كه گوشه هاي مهم آن؛ درآمد، مثنوي پيچ، قرايي و گوشه عراق است
5نغمه دشتي كه خود استقلال نيمه كاملي دارد। پايه موسيقي محلي بخصوص در شمال ايران است گوشه هاي مهم اين نغمه؛ درآمد، دوبيتي، گيلكي، گبري، بيات كرد است. علاوه بر گوشه هايي كه در چهار نغمه بالا ذكر شد، گوشه هاي ديگري نيز در اين دستگاه نواخته مي شود مانند: سيخي و سملي در ابوعطا، نهيب در افشاري بيدكاني، چوپاني، غم انگيز، سرنج و كوچه باغي در دشتي، شهناز، گريلي، ملانازي، بزرگ، رهاب در شور. گوشه هاي ديگر دستگاه شور از اين قرارند: زيركش سلمك، گلريز، صفا،خارا، قجر، حزين، قراچه، رهاوي، دستان عرب، تبه نگار، بغدادي، چهار پاره، برگردان مسيحي، حسيني، عراق، نهفت, شكسته، اوج، غم انگيزم، عقده گشا، كوچه باغي، نشابورك، ضرب اصول، نيشاپور، حاجياني، دشتستاني، آذربايجاني، خسرواني، عزال, مجلس افروز , شهناز کت )عاشق کش( ,صفا, رنگ اصول, رنگ شهر اشوب, چهار گوشه, دو بیتی
صحت نامه تصنیفی است از ساخته های نصيرالدين طوسي
صفااز گوشه هاي موسيقي در دستگاه شور است
صفاهان نام پرده اي از موسيقي كه آن را در آخر شب نوازند
صفاهانك یکی از دوازده مقام موسيقي است (اصفهان)
صوت الفتح پنجاه و نه ضرب از ضربهاي موسيقي ايران مي باشد
صوفيانه سه ضرب ( ديك دك )از ضربهاي موسيقي ايراني مي باشد
صيارآواز چنگ را گويند
ضرب اصول ا ز گوشه هاي دستگاه شور است
طاقديسي نام نوايي است از سي لحن باربد
طرنگشت آواز تار و سازهاي زهی
طنطنه آواز تنبوره و رود و بربط را گويند و به معني آواز نقاره و كوس نيز گفته شود
عراق از گوشه هاي دستگاه شور است
عقده گشا از گوشه هاي دستگاه شور است
غم انگيز از گوشه هاي دستگاه شور است
غنايي شعر یا موسيقي غنائی قطعه ایست كه حاكي از عواطف و احساسات روحي باشد। فخر، حماسه، حكمت و تعليم، مدح، هجا، رثا ء، تشبيب، وصف مناظر و نظاير آنها همگي در اين گونه به چشم مي خورد
غنچه كبك دري لحن بيست و ششم از سي لحن باربد
غنه تحريري است از موسيقي
فاخته ضرب( ديك ديك دك ديك دك دك دك )। از ضربهاي موسيقي ايران و نام اصل يازدهم از هفده بحر اصول موسيقي كه گونه اي از نواختن ساز هم هست
فرخ روز نام پرده اي است از موسيقي و صوتي از مصنفات باربد و نام لحن بيست و هفتم از سي لحن باربد
فرغانه نام شعبه اي است كه آن را نهاوندك مي خوانند
فنه نام نوايي است كه مطربان نوازند
فيلی از گوشه هاي نغمه بيات ترك است
قجراز گوشه هاي موسيقي ايراني در دستگاه شور است
قرايی از گوشه هاي موسيقي در نغمه افشار
قراچه از گوشه هاي موسيقي ايراني در دستگاه شور است
قرة العین نام آهنگي است در موسيقی
قره باغی نام نغمه است در مقام راست (ماهور)
قطار از گوشه هاي بيات ترك كه در ايلات كرد بسيار معمول است و اغلب با اشعار بابا طاهر خوانده مي شود
قفل رومی نام لحن پانزدهم از سي لحن باربد. ( اين لحن ترجمه شده لحن پهلوي است به عربي )كبك درياز الحان سي گانه باربد است
كرشمه نغمه كوچك و سه ضربي است كه در اثر دستگاه ها و آوازها نواخته مي شود
كوچه باغي از گوشه هاي دستگاه شور است
كيخسرو از آواز هاي باربد
كين ايرج از الحان سی گانه باربد است
گام همان نردبان یا دوره نغمات هشتگانه یا توالي هشت نت موسيقي است
گبري گوشه اي در ابوعطا است
گشايش نام آهنگي است در موسيقي
گلريز از گوشه هاي موسيقي ايراني در دستگاه شور است
گل نوش از نغمه هاي دوره ساساني است
گنج باد آورده از الحان سي گانه باربد است كه به افتخار شهر براز سردار معروف ايران به مناسبت فتح مصر ساخته شده است و منظور گنجهايي است كه امپراطور روم باركشتي كرده بود و بوسيله بادبه ساحل افتد و نصيب سردار ايراني شد
گنج سوخته نام لحن هجدهم است از سي لحن باربد
گنج گاو نام لحن هفدهم از سي لحن باربد.نام ديگر اين لحن كه در برهان قاطع نوشته شده گنج كاوس
گاوميش نام نوايي است از نواهاي باربد
گوشت یکی از شش آواز موسيقي است كه آن نوروز و مايه و سلمك و گوشت و شهناز و گردانيه باشد
ماه بركوهان یکي از الحان سي گانه باربد است
ماهور: فوااصل گام ماهور با فواصل گام بزرگ major/Dur غربي منطق است .اين دستگاه با همين نام و فواصل مشابه در شرح ادوار صفي الدين يافت مي شود و همين دليل برقدمت آن است. اين گام مبين شجاعت، شادي و اميدواري و پيشرفت زندگي است. گوشه هاي اين دستگاه عبارتند از: درآمد، كرشمه، گشايش، خوارزمي و گاهي دلكش كه گوشه دستگاه شور است و براي تنوع و خروج از يك نواختي در اين دستگاه مي نوازند. گوشه هاي ديگر اين دستگاه عبارتد از: كوراوغلي، داد، خسرواني، خاوران، طرب انگيز، طوسي، آذربايجاني، فيلي، زيرافكند، ماهور صغير، ابول، حصار ماهور، نيريز، نهيب، عراق، محير، آشور آوند، زنگوله، سروش، اصفهانك، راك هندي، صفير، نغمه، راك عبدالله، ساقي نامه، صوفي نامه، پروانه، بسته نگار، حربي، شهر آشوب
مثنوي پيچ از گوشه هاي موسيقي در نغمه افشار
مخالف از گوشه هاي دستگاه سه گاه است
مخمس بيست ضرب است از ضربهاي موسيقي ايران
مرواي نيكي یکی از الحان سي گانه باربد است
مشكدانه از الحان سي گانه باربد است
مشك مالي از آوازهاي باربد
مشكويه بكي از الحان سي گانه باربد است
مويه از گوشه هاي دستگاه سه گاه است
مهرباني از گوشه هاي دستگاه شور است
مهرگاني از آوازهاي باربد. مهرماني نام ديگر اين آواز است كه در برهان قاطع نوشته شده است
ناقوس در موسيقي نام يك آواز از دستگاه سه گاه است
ناقوسي نام لحن بيست و ششم از سي لحن باربد
نخجيرگان نام نوايي است از موسيقي كه باربد آن را ساخته است.اين نوا را نخچير گان و نخچيرگاني هم گويند كه نام لحن سي ام باربد است و به قولي نام لحن بيست و هفتم است
نستور در موسيقي نام يك رنگ دستگاه همايون و نوا است
نشابوريا نشابورك نام نوايي است از موسيقي و نام شعبه اي است از نوا كه به نواشابور مشهور است
نصيرخاني چهار پاره را به ببينيد
نغمه گوشه اي از دستگاه راست پنجگاه است كه سه ضربي است
نوا: فواصل درجات دستگاه نوا با گام شور مشابه است فقط نت اصلي آن با گام شور تفاوت دارد.در اين دستگاه حالت آرمش و سلامت نفس مشاهده مي شود و براي همراهي اشعاري حاكي از معاني فلسفي مناسب است.گوشه هاي مهم اين دستگاه عبارتند از: درآمد، كه از مايه شروع مي شود و شاهد آن نت چهارم گام و ايست آن نت دوم است. گردانيه، گوشت، نهفت. گوشه هاي ديگرآن: نغمه، بيات راجع، حزين، مويه، عشاق، عشيران، نيشابورك، خجسته، مجلسي، ملك حسيني، بوسليك، نيريز، نستوري، طاقديس، رهاب، عراق
نوبهاري از آواز هاي باربد كه نظامي آنرا غنچه كبك دري ناميده است
نوروز از الحان سي گانه باربد در مايه همايون است كه به نام جشن باستاني و ملي ايران ناميده شده و به نامهاي مختلف، نوروز كوچك و نوروز خارا و نوروز كيقبادي آمده است كه بعدها نوروز صبا جانشين آنها شد و در كتابهاي دوران بعد نوروز عجم و نوروز عرب نيز آمده است
نوروز صبا در پرده چكاوك و از پرده بيداد شروع مي شود
نوروز عرب در پرده چكاوك توقف مي كند
نوروز خارا به پرده چكاوك فرود مي آيد
نوشين باده از الحان سي گانه باربد است
نهفت از نغمه هاي دوره ساساني كه در مايه نوا ساخته شده است
نهفت شكسته از گوشه هاي دستگاه شور است
نيشاپور از گوشه هاي دستگاه شور است
نيم ثقيل هفده ضرب ( ديك دك ديك دك دك ديك دك ديك دك دك دك ) از ضربهاي موسيقي ايران مي باشد
نيم دور ده ضرب ( ديك دك ديك دك دك دك دك )از ضربهاي موسيقي ايران مي باشد
نيمروز از الحان سي گانه باربد است
همايون : گام دستگاه همايون را مي توان با گام كوچك minor/moll موسيقي غربي مقايسه نمود.نغمات این دستگاه ملايم و گوشه هاي آن گاه غم انگیز و گاه ماليخوليايي! است، گوشه هاي اين دستگاه عبارتند از: درآمد، چكاوك، بختياري، ليلي و مجنون، بيداد، كه گوشه هاي اصلي را تشكيل مي دهند و گوشه هاي ديگر مواليان، ني داود، باوي، ابوالچپ، راه ندي، موره، طرز، نوروز عرب، نوروز صبا، نوروز خارا، نفير و فرنگ، شوشتري، ميگلي، دلنواز، غزال، مؤالف، دناسري، جامه داران، فرح، شهر آشوب، پروانه، نغمه بيات اصفهان را مي توان از دستگاه همايون دانست و لي اكنون آنرا دستگاه مستقلي مي دانند گوشه هاي اين نغمه، در آمد، بيات راجع، عشاق، سوز و گداز، جوايه، راز و نياز، چهار مضراب، مثنوي، فرح انگيز است
يزدان آفريد نخستين آوازي كه باربد براي خسرو پرويز خواند و سبب نامي شدن او گرديد
۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه
شادمانی و خنیاگری در نوروز
مسعود صالحی
شادمانی نوروز (1)
ما در ایام قدیم نغمات خاصی داشتهایم که مخصوص جشن و شادی بوده و هنوز نام آن الحان در کتابها باقیمانده است. مانند نوروز، خسروانی سرود، آیین جمشید، روشنچراغ، گنج بادآورد، شادباد، دلانگیزان، سبزهدرسبزه، شب فرخ، سبز بهار، اورنگی، کیخسروی، فرخروز، ساز نوروز و ...
افسوس که چون خط موسیقینداشتهایم که الحان خود را ثبت کنیم، این نواها را نمیدانیم ولی هماکنون نیز در ردیف دستگاههای موسیقی ایران کم و بیش نمونهای از این کلمات و نغمات دیده میشود که آثار دوران گذشته است. مانند مجلس افروز، دلکش، طربانگیز، ارجوزه یا رجز، نوروز، خجسته، روحافزا و ...
در میان این الحان نغمهی نوروز هماکنون نیز در دستگاه همایون نواخته میشود که جشن نوروز همچنان که از دیرباز برای ما باقی مانده و اولین روز سال ایرانی و بزرگترین جشن و عید ملی ماست، نغمهی مخصوص آن هم هنوز در خاطر ما مانده است و هرگز فراموش نمیشود و این یکی از نشانههای علاقهی فراوان مردم دیار ما از قدیم به جشن و شادی بوده است.
هنوز نشانههایی از مراسم شادی ایام نوروز برای ما به یادگار مانده چنان که از چند هفته به نوروز مانده دستههایی در شهرها راه میافتند، ساز و دهل و سرنا میزنند و لباس رنگ به رنگ میپوشند و با اشعار شادیبخش و حرکات مناسب و نغمات موزون مردم را به رقص میکشانند، خود نیز دفزنان پای میکوبند و تهنیت سال نو میگویند. در ایام قدیم هم درویشان، جلوی در خانهها چادر میزدند و تبریک میگفتند یا در دهات دختران وپسران در روز عید به جشن و شادی و رقص و طرب میپرداختند. از جمله آهنگهایی که در شمال ایران میخوانند یکی هم لحن خاصی است که «نوروزخوانی» گفته میشود.
آیین خنیاگری و نغمههای نوروزی (2)
نوروزخوانی (بهارخوانی) از جمله آیینهای کهن ایرانی است که تا چند دهه پیش به شکل گستردهتری در بسیاری از نواحی ایران و بهویژه البرز شمالی و جنوبی، مازندران، گیلان و تالش و دیلمان، کومش، طالقان و ... رواج داشت و امروز به شکل خیلی پراکنده در روستاهای دوردست نواحی یاد شده مشاهده میشود. گمان میرود که مضمون این آیین در قبل از اسلام علاوه بر توصیف طبیعت و بشارت بهار، در ستایش اهورامزدا، مدح شاهان، امیران، بزرگان و مردم گشادهدست و خوشرو بوده است. این آیین پس از اسلام – بهویژه از دوران صفوی - خود را با مضامین، روایات و احادیث اسلامی – بهویژه شیعه – منطبق کرده و به حیات خود ادامه داده است.
نوروزخوانان، خنیاگران گمنام و دورهگردی بودهاند که از حدود 15 روز مانده به نوروز، بر در هر خانهای بهار را با شعر و آواز نوید میدادهاند. خصوصیات مهم نوروز خوانان – بهمانند همه خنیا گران - بداههسرایی و حافظهی قوی شعری بوده است. کار نوروزخوانان با فرارسیدن بهار به پایان میرسید. نوروزخوانان غالباً مایل نبودند تا از طرف مردم محل سکونتشان شناخته شوند و بههمین دلیل در مناطقی دور از محل سکونت خود به نوروزخوانی میپرداختند. بسیاری از اوقات نوروزخوانان کومشی و طالقانی به مازندران میرفتند و نوروزخوانان مازندرانی در کومش و طالقان به نوروزخوانی میپرداختند. نوروزخوانان یکی از عوامل مهم تبادلات و نقل و انتقالات فرهنگی و موسیقایی در شمال و جنوب البرز محسوب میشدند. اشعار مورد استفاده توسط نوروزخوانان به زبان فارسی و نیز لهجهها و گویشهای محلی است. این اشعار از بخشهای مختلفی تشکیل میشود که هر بخش نغمهی مخصوص بهخود داشته است. نوروزخوان غالباً در بخش اول، پس از ستایش خداوند و مدح پیامبر (ص) بهتوصیف امامان (ع) میپردازد. در پایان این بخش ممکن است از برخی روایتها و داستانها مانند قصهی آدم و حوا، حضرت ابراهیم و ... نیز استفاده شود. در بخش دوم، نوروزخوانان در توصیف صاحبخانه بداههسرایی میکنند. در این بخش امکان ارایهی طنز و هجو یا ستایش و تمجید وجود دارد. بخش سوم در توصیف بهار و نوروز است. این توصیف یا بهصورت مستقل در قسمتی از نوروزخوانی انجام میشود و یا بهصورت ترجیعبند توسط همراهان نوروزخوان در جایجای بخش اول انجام میشود.
نغمههای نوروزخوانی بسیار ساده و روان است. این سادگی و روانی بهدلیل این است که نوروزخوانان معمولاً موسیقیدانان حرفهای نبوده و از جملهی مردم عادی روستا بودهاند. همچنین مخاطبین اصلی نوروزخوانی که مردم روستا بودند نیز در سادگی و پالایش نغمههای نوروزی موثر بودهاند. جملههای موسیقی غالباً کوتاهاند و دامنهی صوتی آنها معمولاً از یک تتراکورد (دانگ) فراتر نمیرود. این جملهی موسیقی مرتباً تکرار شده و با هر تکرار – بهخاطر انطباق با شعر – تغییرات چندی را پذیرا میشود. نوروزخوانی یک موسیقی صرفاً آوازی است و در اجرای آن از هیچ سازی استفاده نمیشود. موضوعات مطرح شده در آیین نوروزخوانی دامنهی وسیعی داشته است. نوروزخوان به توصیف و بازگویی احساسات مردم در بازنگری دوبارهی بهار و نوروز میپردازد، نوروزخوان به تبلیغ افکار آیینی و اعتقادات مذهبی میپردازد. نوروزخوان در بازگویی وقایع ناگوار سیاسیاجتماعی بهشیوهی تمثیلی و کنایی و عمدتاً در قالب طنز و هجو بهعنوان ناقل اخبار و وقایع از نقطهای به نقطهی دیگر عمل میکرده است.
نواهای نوروزی گم شده (3)
در متون قدیمی ادبی، تاریخی و موسیقایی از نغماتی با عنوان نوروز یاد شده است که در حال حاضر بهجز نامی از آنها باقی نمانده است و به قول شادروان «روحاله خالقی» این نامها از لحاظ موسیقی و بازسازی آنها کمکی به موسیقیدان کنونی ایرانی نمیکند. موسیقیدانان و موسیقینویسان سدههای اسلامی نیز در آثارشان از نغمههای نوروزی همراه با توضیحاتی که غالب آنها برای علاقهمندان موسیقی ایران قابل درک و بازسازی نیست یاد کردهاند که نمونههایی از آنها در ذیل نقل میشود.
در رسالهی معروف «بهجت الروح» که به قول «ادوارد براون» یکی از روشنترین و موجزترین رسایل دربارهی موسیقی ایرانی است و در دورهی صفویه فردی به نام «عبدالمومن بن صفیالدین» آن را نوشته، آمده است که: «نوروز آوازهای است که از مقام بوسلیک و همایون مشتق شده و یکونیم بانگ [دانگ] دارد و از چهارمین نغمه است.» نقل قولهایی که در ادامه میآید نیز مربوط به همین رساله است: «نوروز اصل، بهنظر میرسد همان نوروز باشد. گفته میشود که از بوسلیک و حسینی مشتق شده است.»، «نوروز خارا شعبهای است از مقام نوا. از پنجمین نغمه است و نیم بانگ دارد. یکی از بیستوچهار شعبهی موسیقی قدیمی است. اگر از نغمهی اول حجاز و حصار آغاز کنند و در همایون و نهفت و اوج و زابل و کردانیه و زنگوله و عزال خوانند محط آنرا «نوروز خارا» گویند: نوا آمد که افتد در جهان شور / بود نوروز خارا فرع ماهور»، «نوروز رهاوی گوشهای است از شعبهی روی عراق»، «نوروز صبا شعبهای است از مقام بوسلیک. از پنجمین نغمه است و نیم بانگ دارد.»، «نوروز عجم شعبهای از مقام رهاوی. از ششمین نغمه است و سهبانگ دارد.»، «نوروز عرب شعبهای از مقام رهاوی. از اولین نغمه است و دو بانگ دارد. از اولین نغمهی سهگاه شروع شده و به عراق و مخالف میرود و در سهگاه فرود میآید. یکی از بیستوچهار شعبهی موسیقی قدیم ایران است. اگر از نغمهی اول سهگاه آغاز کنند و بر عراق و مخالف رفته باز در سهگاه محط کنند. اینرا نوروز عرب گویند و اگر از همدیگر جدا کنند پنجگاه شود.»...
رهاوی شد مقام و شعبه او / تو نوروز عرب را و عجم گو
ز نوروز عرب گر نغمه جویی / عجم را هم ز شش نغمه بگویی
نظامی گنجوی در ذکر الحان سیگانه باربد نوازنده معروف دورهی خسروپرویز نامهای «آیین جمشید»، «راح روح» و «نوبهاری» را حذف کرد و بهجای آن نامهای «ساز نوروزی»، «غنچه کبک دری»، «فرخ روز» و «کیخسرو» را ذکر کرده است. آنطور که در برهان قاطع آمده «نوبهاری» لحن بیستوهفتم از سی لحن باربد و در وصف طبیعت و بهار بوده است. یکی دیگر از نغمههای نوروزی «نوبهار» بوده که «سید علی جرجانی» در شرح ادوار صفیالدین ارموی آنرا جز سیودو مقام خود آورده است. احتمالاً این نغمه با لحن نوبهاری متداول در دورهی ساسانیان بیارتباط نبوده است. جرجانی «نوروز عرب» را نیز از جملهی سیودو مقام موسیقی برشمرده است.
«نوروز سلطانی» که به آن «نوروز کیقبادی» یا «نوروز بزرگ» نیز گویند در روز ششم فروردین اجرا میشد. «پورداود» در یشتها گزارش کرده که «نیاکان ما هریک از سی روز ماه را به نامی میخواندند. روز ششم را خرداد مینامیدند. خردادروز در فروردین ماه آخرین روز جشن نوروز ایشان بود و نوروز خردادی یا نوروز بزرگ یا نوروز خاصه خوانده میشد و آنرا بهترین و گرامیترین روزها میدانستند و بر آن بودند که بسیاری از کارهای بزرگ در آن روز انجام گرفته و یا خواهد گرفت.».
در کتاب «فلسفه موسیقی شرقی» آمده است که نغمهی نوروز سلطانی در موسیقی عرب نیز اجرا میشود. صاحب کتاب بهجتالروح نیز آورده است که حضرت ابراهیم در آتش نمرود در مقام حسینی و نوروز عرب ناله کردی. «نوروز کوچک»، «نوروز خُردک» و «نوروز الصباح» نیز نامهای گوناگونی است که به یک نغمهی نوروزی داده شده است.
پینوشتها:1. بخشی از مقاله «شادمانی نوروز» به قلم «روح اله خالقی» چاپ شده در مجله «رادیو ایران» - نوروز 1340
2. بخشی از مقاله «آیین خنیاگری و نغمههای نورزوی» به قلم «محمدرضا درویشی» چاپ شده در «مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز» - 1379
3. بخشی از مقاله «نواهای نوروزی گمشده» به قلم «بهروز وجدانی» چاپ شده در «مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز» - 1379
برگرفته از پایگاه خبری فرهنگ و آوا:
http://www.culture-music.net/index.php
۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه
آیین برافراشتن درفش کاویانی در سرزمین درفش های برافراشته

شهر بلخ در شمال افغانستان امروزی و در نزدیكی رود آمودریا (جیحون) قرار داشته است. مردمان این شهر پس از ویرانی آن به دست قیس بن هیثم، شهر جدید بلخ را در بیست كیلومتری شرق آن بنا كردند كه امروزه به نام «مزارشریف» شهرت دارد.
چند هزار سال است كه یكی از بزرگترین و شكوهمندترین و زیباترین و مردمیترینِ جشنهای نوروزی در میان همه سرزمینهای ایرانی، در شهر بلخ، در این پایتخت باستانی ایرانی و با برافراشتن درفش سه رنگ كاویانی، در میان انبوهی از مردمانی كه از دوردستها گرد آمدهاند، و در میان شادی كودكان و سرودهای زیبای دختران و دعای مادران و آرزوها و آمال پدران و در كنار بنای فرخنده و ورجاوند «مزارشریف» مزار باستانی ایرانیان، و در میان «دشت شادیان»، دشتی دوركرانه و آكنده از گلهای سرخ لاله، برگزار میشده است.
اینك امسال (منظور نوروز 1380) سومین سالی است كه درفش گل سرخ به اهتزاز در نخواهد آمد. آنروز كه قیس بن هیثم، مركوبش را در آبهای پاك و گرامی «بلخرود» فرو برد و از جشنگاه و انجمنگاهِ رایومندِ نوبهار بلخ، آن جایگاه گردهمایی سرداران سرزمینهای ایرانی و آن جایگاه اهتزاز درفشهای نمایندگان ایرانی، تنها ویرانهای بر جای گذاشت و پیكرههای شكوهمند و ستارهآذین آناهید را خرد میكرد؛ آیا میدانست كه از پس سالیانی دراز، بازماندگان او دگرباره دستهای خود را بسوی این یادمانهای گرانپایه ایرانی دراز میكنند و سلاحهای خود را بسوی تندیسهای فرازمندِ «بامیان بامیك»، تندیس بودای مظهر صلح و آشتی، نشانه میروند و حتی مانع برگزاری «جشن گل سرخ» میشوند؟
اما به راستی امروزه نیز مردمان بلخ و بادغیس و هرات، آن مرز پَـروان و بامیان و چَـخچَـران، آن مردمان شِـبرغان و سمنگان و بغلان و بدخشان و آن شیران تُـخار و «دره پنجشیر»، دانند چاره كار را نرم نرمك. و اینان اینك شبیه همان ترانهای را میسرایند كه پیش از این پدرانشان برای پسر هیثم ساختند و طبری آنرا روایت كرده است و هنوز هم در افغانستان سروده میشود:
از ختلان آمدی/ با روی سیاه آمدی
آواره باز آمدی/ خشك و نزار آمدی
آیین برافراشتن درفش كاویانی در بلخ باستانی یا مزارشریف امروزی كه در بیست كیلومتری بلخ واقع است، پیشینهای چند هزار ساله دارد. در اوستا، بلخ با پاژنام «سریرام اردوو درفشام» همراه است؛ به معنای «بلخ زیبا با درفشهای برافراخته». تعبیری كه در ادبیات پهلوی و در شاهنامه فردوسی به گونه «بلخ بامی» (بلخ درخشان) ماندگار شد.
«درفشهای برافراخته» به پایتختی و مركزیت بلخ اشاره میكند، جایگاهی كه سرداران و نمایندگان سرزمینهای ایرانی درفشهای خود را در كنار یكدیگر و در پیرامون درفش كاویانی، در «انجمنگاه نوبهار» و در آغاز هر بهار بر میافراختهاند و یگانگی و یكرنگی و همبستگی همه مردمان سرزمینهای ایرانی را پیمان میگذاردند و یادآوری میكردند.
به گمان نگارنده، درفشی كه امروزه در مزارشریف برافراشته میشود، «درفش كاویانی ایران» است. چرا كه درفش كاویانی آنگونه كه در شاهنامه فردوسی به روشنی بیان شده است، با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذین میشده است و درفش مزارشریف نیز با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، برافراخته میشود:
فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش/ همی خواندش كاویانی درفش
به پیش اندرون كاویانی درفش/ جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش
آیین برافراختن درفش در افغانستان بنام «میلَـه گل سرخ» (جشن گل سرخ) یا مراسم «ژنده بالا» نامبردار است. نام گل سرخ از آن روست كه در آغاز بهار، دشتهای پیرامون بلخ كه به دشت شادیان شناخته میشود و در كنار هجده نهر بلخرود و پیرامون دریاچه باستانی بلخ كه امروزه خشك شده است، آكنده از گلهای سرخ لاله میشود. گلهایی كه تمامی دیوارهای نوبهار را با آن میپوشاندهاند و آذین میكردهاند.
منظور از گل سرخ در افغانستان، گلی است كه در ایران امروزی بنام گل شقایق مشهور است كه خود نوعی از گل لاله میباشد.
توجه به جزئیات این گل نشان میدهد كه گل سرخ لاله یا شقایق با سه ویژگی به آیین برافراشتن درفش در مزارشریف شباهت دارد. نخست اینكه این گل از سه رنگ سرخ و زرد و بنفش تشكیل شده است؛ گلبرگها به رنگ سرخ، انتهای گلبرگها به رنگ بنفش و پرچمها به رنگ زرد هستند. پس رنگهای این گل با رنگهای درفش كاویانی همانند است. دوم اینكه دهها پرچم میانه گل، به دور میله مركزی بلند آن گرد آمدهاند، همانند گرد آمدن درفشهای نمایندگان ایرانی بر پیرامون درفش كاویانی. سوم اینكه گل سرخ لاله یا شقایق، تنها بصورت خودرو و در دشتهای آزاد میروید و شكوفان میشود و هیچگاه نمیتوان آنرا در اسارت نگهداری كرد؛ چرا كه بلافاصله پس از چیدهشدن و حتی در بهترین شرایط نگهداری، به سرعت میپژمرد و از بین میرود. به این سبب این گل نشان و نماد آزادگی است و درفش كاویانی نیز نشان ونماد آزادگی خوانده میشود.
اهمیت نیایشگاه نوبهار در فرهنگ ایرانی تا بدان پایه بوده است كه شاهنامه فردوسی آنرا قبلهگاه ایرانیان گزارش كرده است:
به بلخ گزین شد برآن نوبهار/ كه یزدان پرستان برآن روزگار
مر آن خانه داشتندی چنان/ كه مر مكه را تازیان این زمان
اما از سوی دیگر واعظ بلخی، نوبهار را قبلهگاه شیطان روایت كرده است: «خانه شیطان در نوبهار بلخ است. شیطان هر ساله در آغاز سال نو شمسی احرام میگیرد و در آن خانه حج میگزارد. در مراسم ابلیس، مردمانی از اطراف و اكناف، از تخارستان و هندوستان و تركستان و عراق و شام بدین شهر در میآیند و جشن میكنند.»
مزارشریف نه تنها نام شهر، بلكه نام آرامگاه و مزاری باشكوه با بهترین نمونههای هنر معماری و كاشیكاری و آذینبندی ایرانی در دوره تیموری است. بنای تازهتر این مزار به فرمان سلطان حسین بایقرا و وزیرش امیر علیشیر نوایی بر بنیاد آرامگاه ناشناخته باستانی دیگری ساخته شده است و از زمان او و بر اثر خوابی كه سلطان دیده بود، این مزار به امام علی نسبت داده شد.
امروزه برخی بر این گمانند كه مزارشریف، آرامگاه زرتشت است و این گمان دور از واقع به نظر نمیرسد. اما برخی مردمان شمال افغانستان این مزار را به شخص خاصی منتسب نمیكنند و از آن تنها با همین نام ناشناخته «مزارشریف» یاد میكنند.
در جشنگاه نوروزی یا «میلَـه گل سرخ» در بلخ یا مزارشریف امروزی و در ساعت هشت بامداد نوروز (نخستین روز برج حَمَل) همه مردم شهر و همچنین بسیاری كسان از شهرها و كشورهای دور و نزدیك و از ایران و ورارودان و هندوستان و پاكستان، در دیهه «خواجه خیران» قدیم یا مزارشریف امروزی و در پیرامون جایگاه برافراشتن درفش كاویانی گرد میآیند و به رقص و سرود و شادمانی و پایكوبی و دستافشانی میپردازند. انبوه مردمان و مسافران به اندازهایست كه همه خانهها و مسافرخانهها و چادرها و گوشه و كنار باغها و پردیسها و چمنزارها و زیر چادر آسمان انباشته از انبوه مردمان میشود.
در میان این شور و غوغا، درفش كاویانی به اهتزاز در میآید و تا چهل شبانروز بر فراز بلخ بامی و در زیر آسمان سرزمینهای ایرانی تبار و به گفته یعقوبی «در وسط خراسان» در اهتزار میماند. در این چهل روز هر كس كوشش میكند تا با اندكی تكان دادن بوسیدن آن، به نیایش برای میهن بپردازد:
ای وطن آزاد و شاد و خرم زیباستی/ عشق پاكت در دل هر كس دو بالا میشود
جشنگاه گل سرخ، همچنین جشنگاه كودكانی است كه با سرخوشی و شادی به اسپك سواری، چرخ فلك سواری، بادبادك پرانی، خواندن ترانههای نوروزی و آتش بازی روی میآورند.
در جشنگاه نوروزی بلخ و مزارشریف همچنین دستههای ساز و سرود، دستههای بازیهای محلی و ورزشی همچون كشتیگیری، بز كِشی، اسبدوانی، نیزهپرانی، چوببازی، توپبازی، چوگانبازی، شمشیربازی، سنگپرانی، مسابقه انتخاب بهترین حیوانات و بسیاری بازیهای دیگر برگزار میشود.
كوچههای نوروزی مزارشریف آكنده است از دستساختههای هنرمندانی كه در طول زمستان بهترین آثار خود را برای كودكان ساختهاند، برای سازندگان بلخ فردا. در جشنگاه نوروزی همچنین شیرینیپزها، كلوچهپزها، حلواگرها و پزندگان دیگر خوراكواریها همه در كنار مردمند.
همانگونه كه گفته شد خواندن سرود و ترانههای نوروزی از ویژگیها و بایستههای میله گل سرخ است. در این سرودها به دلفریبی گلهای سرخ لاله دشت شادیان و به زیباییهای شهر مزارشریف و گنبد سبز مزار و چمنزارهای گسترده بلخ و سرافرازی و خرمی میهن اشاره میشود.
در این چهل روز، در سارسر شهر آكنده از لالهها و چراغانی شده مزارشریف، آوای ترانه مشهور «ملا ممدجان» از هر كوی و برزن شنیده میشود. ملا ممدجان، محبوبترین و دوستداشتنیترین سرود نوروزی برای مردم است. این ترانه از زبان دختری سروده شده است كه آرزوی همسری با جوانی به نام ممدجان را دارد و آرزو میكند كه در جشن گل سرخ، خواسته او برآورده شده و دشواریهای بازدارنده پیوند آنان برطرف شود. همچنین سرود «میله نوروز» از سرودهای زیبای دیگریست كه جوانان با جامههای زردوز و سلسلهدوز بطور دستهجمعی میسرایند.
آیین نوروزی مزار شریف، یكی از كهنترین و باشكوهترین مراسم نوروزی در سراسر سرزمینهای ایرانیتبار است. بایسته است اكنون كه رادیو و تلویزیون ایران در باره این مراسم سكوت پیشه كرده است، فرزندان خود را با چنین آیینی آشنا كنیم كه نشانههای فراوانی از همزیستی انسانها، صلح و دوستی، پاسداشت پدیدههای طبیعت، شادی و سرور، آزادی ابراز عشق، همبستگی ژرفانه مردمان و بسیاری هنجارهای دیگری را كه جهان امروز در آرزوی دستیابی به آن است را یكجا با خود دارد.
۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه
شهر براز
رادیو فرانسه در ادامهی مجموعه برنامههای خود با عنوان «نقد باورها» این بار به خط ایرانیان ایراد گرفته است. نام این بخش چنین است: ما ایرانیان هرگز از خود «خط مستقلی» نداشتهایم.
پیش از این که به پاسخ این ادعا بپردازم اجازه بدهید به چند نکته اشاره کنم:۱- به نظر میرسد که گویا مجری برنامه آقای فرزاد جوادی - که اصلا هم بیطرف نیست - دوست دارد با گزیدن عنوانهای جنجالی - که گاه مستقیم در سخن مهمان نیامده است - نظر خوانندگان را جلب کند. شاید این کار «ژورنالیستی» (به معنای منفی که در زبان ما یافته است!) به نظر برسد اما اصلا حرفهای نیست و شاید بتوان آن را دروغپراکنی نامید. ۲- در بخش پیشین گفتم که یکی از اشکالهای این برنامه آن است که تنها یک مهمان دارد و مجری نیز بیطرف ۳ - دیگر این که متاسفانه مجری گاه بیسوادی خود را نشان می دهد
مجری: یکی از کاستیهای اصلی گذشتهی ۶۰۰-۲۵۰۰ سالهی ما ایرانیان نداشتن تاریخ مکتوب دربارهی دوران باستانمان و آن قسمتی است که بیش از ۱۲۰۰ سال را از زندگی قوم ما و از تحولات تلخ و شیرین اجداد ما را دربرمیگیرد... یعنی از آن قسمتی از تاریخمان که بدان میبالیم... هیچ کس واقعیت این امپراتوری بزرگ را نمیتواند انکار کند.
در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» نوشتهی شادروان مرتضا راوندی در فصل هخامنشیان آمده است که آنان به طور روزانه کارهایشان را ثبت میکردند و گزارشهای گوناگونی برای بایگانی خود تهیه میکردند। از این گذشته، از هخامنشیان علاوه بر سنگنبشتهها آثار فراوانی هست که هم اکنون در دانشگاه شیکاگو به امانت سپرده شدهاند। پیشتر دربارهی «بایگانی دژ پارسه» (Persepolis Fortification Archive) و محتوای جالب و مهم آن نوشتم. یعنی همان مجموعهی بیبهایی که چندی پیش گروهی از امریکاییان خواستار فروش آن برای پرداخت غرامت و بدهی دولت ایران بدانان شدند! گزارش بازخوانی این مجموعه از لوحههای گلی کتابی است نزدیک ۸۰۰ صفحه که بنداد خاوری (Oriental Institute) دانشگاه شیکاگو آن را به سال ۱۹۶۹ م/ ۱۳۴۸ خ منتشر کرده است. یعنی حدود ۴۰ سال پیش! شاید آقای مجری به دنبال کتاب صحافی شده و انتشاراتی از همان دوران هخامنشیان میگشته است که آن را نیافته است. مجری دوباره بر این ناآگاهی و باور اشتباه خویش پامیفشارد. نمونهی دیگر:
این را نمیتوان منکر شد که از آن دوران تاریخ مکتوبی نداریم. کسی از اجداد ما ایرانیان طی آن ۱۲۰۰ سال نه نوشتهای به عنوان تاریخ نه در بطن علم نه در فلسفه و نه در ادبیات از خود برجا نگذاشت. اگر تاریخ مکتوب داریم همه مربوط به ۱۴۰۰ سال بعد است. تا پیش از حملهی اعراب پدران ما از خود نوشتهای بر جا نگذاشتند.
اگر ایشان نام روزبه پسر دادویه یا همان عبدالله ابن مقفع را شنیده بود، میدانست که وی بسیاری از آثار نوشتاری یا مکتوب پدران ما را که متعلق به همان دوران ۱۲۰۰ سالهی پیش از حملهی اعراب است به زبان عربی برگرداند. (در ضمن ساختار «نه .. نه .. فعل منفی» غلط است. باید بگوید: «نه در تاریخ به جا گذاشته نه در فلسفه».)۳- میهمان برنامه، آقای دکتر همایون کاتوزیان، نیز گاه اشتباههایی میکند مانند:
کاتوزیان: ما مدیون مورخین یونانی هستیم به خصوص هرودت... حدس زده میشود شاهنامه بر مبنای کتابی به نام خداینامگ بوده که در زمان ساسانیان جمعآوری شده بود. البته خیلی از متخصصان امروز معتقدند که شاهنامه اساسا مبنایش شفاهی بوده است. شاهنامه تاریخ نیست اساطیر افسانه و تاریخ افسانهای است. شاهنامه به کلی دربارهی هخامنشیان ساکت است. دربارهی اشکانیان میگوید من اطلاع زیادی ازشان ندارم.
کاش دکتر کاتوزیان هم از فردوسی میآموخت و دربارهی چیزی که نمیداند همین کار را میکرد و میگفت من اطلاع ندارم. نمیدانم منظور وی از این که میگوید مبنای شاهنامه شفاهی بوده چیست و کدام متخصص امروزی چنین حرفی زده است. اگر شاهنامه را خوانده بود میدید که فردوسی همه جا از «دفتر باستان» نام میبرد. آیا منظور از شفاهی بودن مبنای شاهنامه یعنی شاهنامهی منثور ابومنصوری شفاهی بوده یا وجود نداشته؟ آیا خداینامگ وجود نداشته؟ یا ابنمقفع چنین کتابی را از خودش درآورده؟ یا مبنای خداینامگ ساسانی شفاهی بوده؟ دربارهی نیامدن نام هخامنشیان در شاهنامه نیز پژوهشهایی شده است. برای نمونه مقالهی شادروان دکتر علیرضا شاپور شهبازی دربارهی ارتباط ساسانیان و هخامنشیان که پیشتر بدان اشاره کردیم. ۴- طرفداری بیش از اندازه از یونان. بعد بحث جالبی مطرح میشود دربارهی علت این که چرا اجداد ما اصلا تاریخ ننوشتهاند!
مجری: چه دلیلی دارد که یک نفر از اجداد ما تاریخ ما را ننوشته باشد؟کاتوزیان: این برمیگردد به جامعهشناسی تاریخی ایران। به نظر من دلیل اصلی آن این است که آزادی بیان و قلم - که ما در یونان باستان داشتیم - در ایران باستان نبود. این کارها تشویق نمیشد. آزادی خیال نبود. دلیلش این نیست که آدمها به طور بالقوه نمیتوانند این کار را بکنند.
آقای دکتر کاتوزیان از آزادی بیان و قلم در یونان باستان میگوید و این که در ایران چنین چیزی نبوده است. اگر در یونان باستان، بر خلاف ایران باستان، آزادی بیان و اندیشه بود چه طور آناکسارگوراس (Anaxagoras) به خاطر این که گفت خورشید تودهی فروزانی است بزرگتر از پلوپونس (Peloponnese) متهم شد که اندیشههای «خطرناک» دارد و مجبور شد آتن را ترک کند؟ اگر نام آناکساگوراس را نشنیده نام سقراط را که حتما شنیده است. آیا سقراط هم به خاطر آزادی بیان مجبور شد جام شوکران را بنوشد؟ و بسیار نمونههای دیگر.باید خدا را شکر کرد که آقای دکتر کاتوزیان به ایرانیان تخفیف دادند و نگفتند ایرانیان بالقوه استعداد این کار را نداشتند و ندارند.آقای دکتر گاه اطلاعات تاریخی نادرست هم دارند. برای نمونه:
کاتوزیان: منشور کورش آزادی دادن به مردم کشورهای دیگر مانند بابل و کلده و یهودیان و مصر که کورش فتح کرده بود! ... کتابهای طب و قانون و حقوق مانند نوشتههای ابوعلی سینا...
استوانهی کوروش به مردم مصر آزادی نداد زیرا کوروش اصلا مصر را فتح نکرد و به مصر هم نرسید! این استوانه پس از فتح بابل نوشته شده و تنها مربوط به آزادی مردم بابل است نه کلده و مصر. مصر در زمان کمبوجیه (کامبیز) پسر کوروش به دست ایرانیان افتاد. من نمیدانم که آیا ابوعلی سینا کتابی در زمینهی قانون و حقوق نوشته باشد. اگر اشاره به کتاب «قانون» بوعلی است این کتاب مربوط به پزشکی است. اما برگردیم به موضوع اصلی بحث یعنی خط ایرانیان. در صفحهی این بخش از برنامه نوشته شده که
در دوران باستان گرچه از خود خطی نداشتیم، ولی از خطهای میخی دیگران به نام خود استفاده کردیم.
سپس در خود برنامه مجری توضیح میدهد که منظورش از جملهی آخر چیست:
مجری: ممکن است توضیح دهید که خط میخی دوران باستان ما چه بود؟ آیا این خط را ما خودمان اختراع کردیم یا عاریه گرفتیم از ایلامیها و آرامیها؟ آن طور که در مدرسه به ما گفته بودند خط میخی خط ایرانی بود। ولی بعدها که آدم خودش کتاب میخواند میبیند نه خیر این خط هم یک تلفیق ناقصی بود از خطهای ایلامی و آرامی
کاتوزیان: بله خط میخی همان طور که فرمودید مربوط میشود به سنتهای باستانی سامی. خط پهلوی نیز همین طور. منتها از خط میخی خیلی پیشرفتهتر بود.
نخست این که اختراع خط میخی را به سومریان نسبت میدهند که سامی نبودند گرچه پس از آنان اکدیان و آسوریان و بابلیان سامی هم این خط را به کار بردند ایلامیان نیز خط میخی را از اکدیان گرفتند و آن را ساده کردند.خط سومری نزدیک ۶۰۰ نشانه داشت، خط ایلامی ۱۳۰ تا و خط پارسی نزدیک ۵۰ تا. دوم آن که ما در دوران باستان از خود خط داشتیم. به نظر بیشتر کارشناس (مانند گرنوت ال. ویندفوهر Gernot L. Windfuhr) ایرانیان در دوران هخامنشی برای نوشتن زبان پارسی خط میخی خودشان را اختراع کردند و این خط ربطی به دیگر خطهای میخی آن دوران ندارد. پس از آن نیز دیندبیره (خط دینی) را داریم که آن هم از اختراعهای ایرانیان در زمان ساسانیان است برای نوشتن متنهای دینی. و بسیار هم دقیق بود.
سوم این که بیشتر خطهای دنیا تلفیقی و «عاریه» است. یونانیان خط خود را از فنیقیان «عاریه» گرفتند و آن را متناسب کار خود کردند. برای نمونه شکل و نام حرف «آلفا» از شکل سادهشدهی واژهی آلفا در فنیقی میآید به معنای گاو. در خط فنیقی حرف آلفا (α) به شکل سر و شاخ گاو نر بود. در خط یونانی با چرخش ۹۰ درجهای به شکل A درآمد البته هنوز آلفای کوچک به همان شکل سر گاو است. همین طور حرف «بتا» که از شکل و نام بتا در فنیقی میآید. بتا با «بیت» (خانه) در عربی هممعنا است. شکل ابتدایی بتا نیز خانهای بود با حیاط که در خط یونانی با چرخش ۹۰ درجه به صورت β درآمد. حرف گاما (Γ) از نام شتر در زبان فنیقی میآید که در عربی «جمل» است شکل آن هم ساده شدهی شتری با کوهان است (برگرفته از فرهنگ بزرگ وبستر).خط لاتین بر پایهی خط یونانی ساخته شد.
در دوران بعدی هم خط روسی (سیریلیک) به دست کشیشی به نام سیریل بر پایهی خط یونانی ساخته شد. خط زبانهای انگلیسی و فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی بر خط لاتین بنا شد. خط عربی بر پایهی خط نبطی بود که پس از اسلام ایرانیان آن را به شکل کامل امروزی درآوردند و آن را برای نوشتن زبان خود نیز به کار بردند.
مجری: برای این که جای تردیدی باقی نماند از لحاظ متنهای نوشته شده آیا میشود گفت که حقیقتا دوران طلایی ادبیات فلسفه و علوم ما همه پس از اسلام و اعراب بود.
در این که پس از اسلام ما دارای دوران درخشانی هستیم شکی نیست اما این چه ربطی به «اعراب» دارد؟ آیا منظور آن است که ما از صدقه سر «اعراب» به این دوران شکوفا و طلایی رسیدیم؟ من همواره نوشتهام که ما نباید دوران پیشااسلامی را در مقابل پسااسلامی بگذاریم و به یکی حمله کنیم و از دیگری دفاع। در هر دو دوران دستاوردهای مهمی داشتهایم. برای نمونه به نوشتهی ویلی هارتنر (Willy Hartner)، از کارشناسان اخترشناسی باستانی، کهنترین سند مکتوب از تفاوتگذاری انسانها بین سال اختری (sidereal year) و سال هورگردی (tropical year) به دوران داریوش بزرگ هخامنشی برمیگردد.
(برای اطلاع از تفاوت این دو نگاه کنید به نوشتهی دکتر محمد حیدری ملایری، اخترشناس بزرگ ایرانی در نپاهشگاه (رصدخانهی) پاریس، به نام نگاهی نو به گاهشمار ایرانی با سپاس از ایشان برای بیان این نکته )
پینوشت: آقای رضا مرادی غیاثآبادی هم در وبگاه خود قول داده که در نقد این برنامه مطلبی بنویسد.به زودی مطلب ایشان را هم میبینیم.
مطلب از سایت شهربراز:
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/03/blog-post_22.html
نگاهی نو به گاهشماری ایرانی مطلب بسیار خواندنی اقای محمد حیدری ملایری را در این مکان ملاحظه فرمائید:
http://aramis.obspm.fr/~heydari/divers/ir-cal-per.html
۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سهشنبه
۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه
دستگاه ها, گوشه ها و برخی اصطلاحات رایج در موسیقی ایرانی

چنبردوازده ضرب ( ديك دك ديك ديك دك ديك دك دك دك ) از ضربهاي موسيقي ايراني است