۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

عالم نسوان

خانمی از شیراز

... تفاوت ما با زن های خارجه اینست که آنها در موقع بیرون رفتن از منزل دندانهایشان دیگر کار نمیکند و فقط با دو دست کار میکنند ولی ما بیچاره ها برای نگاهداشتن چادر که مایه آبرویمان است اجناس خود را که خریده ایم زیر دو بغل گذارده و دو طرف چادر را با دندان خود گرفته راه میرویم. در اینصورت معلوم است چه رویت و حالتی داریم.
وای اگر زمستان هم باشد, آب دماغمان هم جاری میشود و باید یکنفر را صدا بزنیم دماغمانرا بگیرد. با این وضع افتضاح بیرون میرویم, اما جای شکرش باقی است که کسی ما را نمی شناسد ...

قسمت دیگر بیرون رفتن از خانه برای رفتن به خانه های فالچیها و رمالان و دعا نویسان است که دائمآ مثل خط زنجیر سیاهی باین خانه ها ایاب و ذهاب میکنیم و چقدر خوشحال هستم از اینکه بواسطه این چادر اغلب در این خانه ها چندین نفر از دوستان و خویشان میایند و هم دیگر را نمیشناسیم و این عمل زشت ما در خفا میماند. حالا یکعده برای گرفتن دعای سفید بختی از برای خود و سیاه روزی دیگری میرویم, یکدسته برای خبر گرفتن از آتیه و گذشته و آگاهی از بخت و اقبال و ستاره خود میرویم, یکعده هم برای دعای بی وقتی و نظر قربانی بجهت اطفال که یا گریه میکنند و یا از خواب میپرند و یا غش مینمایند. بیچاره زن هر چه میزاید از ما بهتران برده و یا نمیگیرد و حالا یک دعای مجرب میخواهد که بچه اش بماند ! ...
فصلنامه عالم نسوان
شماره سوم سال دهم سال 1308 / 1930 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: