۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه

پیامی در پاسخ به "یوسف در چاه"

"صبح باغ" لطف کردند و پیامی برای مطلب "یوسف در چاه" فرستادند که من در اینجا به عنوان مطلبی مستقل میاورم. از ایشان سپاسگزارم.

کتاب درد در دفتر نگنجد
چرا چون جهل در دریا نگنجد
اگر درد تو از جهل زمانست
بمان یوسف که چاهت جایگاهست
( صبح باغ )
همه شعر بسیار شنیده ایم ، اما گاهی شعری و کلامی ناگهان با نهادت عجین می شود و بدون آنکه بدانی و بخواهی در تو تکرار می شود و همه دلایل و فلسفه تو را در خود متجلی می کند..!
درختان جهل نیاکانند ....
...همین سه کلمه بخشی از شعر زنده یاد شاملو مدتها در ذهنم می گشت و اوایل نمی فهمیدم یعنی چه و من باید از این سه کلمه چه بفهمم...؟
و بدون آنکه بخواهم ذهنم نمی توانست از آن عبور کند تا آنکه آرام آرام بار معنی آن در جانم نشست...
آنچه امروز میبینیم محصول فرهنگی نیاکان ما هستند، اگر امروز در سیاهی هاو گرفتاری های دیرینه خود همچنان دست و پا می زنیم ریشه در جهل نسل های گذشته ما دارد ....هر کسی با این پدیده به گونه ای رفتار می کند ........بعضی ها زود یقه همدیگر را می گیرند و دعوا و یقه درانی ها و بگیر و ببند های مکتبی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی آغاز می شود و بعضی ها هم چون من به پای جهل می نویسند.
همیشه معتفد بوده ام نجات ایران دو ستون موازی نیاز دارد یکی تحولات سیاسی و اجتماعی و دیگری تحولات فلسفی و فرهنگی که به موازات هم بایستی آغاز شوند،به باور من این خانه تکانی همه را در بر می گیرد...
صبح باغ

هیچ نظری موجود نیست: