۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

قصه بلبل و گل سرخ




*هانس کریستین اندرسن

در تمامی اشعار سرزمینهای مشرق زمین، صحبت از عشقی ست که بلبل به گل دارد ... چه شبهائی که در سکوت و تنهائی آن خنیاگر کوچک  آوازش را برای معشوق عطرآگینش سرنداده ...

چندان دور از"اسمیرن" (ازمیر) نبود، زیر چنارهای بلند، در محلی که فروشنده گان دوره گرد شتر هایشان را بار میزدند و آنها گردنهای دراز خودشان را با نخوت و بی حوصلگی تاب میدادند و با دست و پا چلفتی بسیار، بی اهمیت به خاک مقدس زیر پایشان به براه میافتند...
 همانجا بود که من کبوتر های وحشی را تماشا میکردم که چطور در میان شاخه های درختان بلند پرواز میکنند. بالهایشان در نور خورشید میدرخشید، انگار که از صدف بودند...

...و هم آنجا پرچینی بود که در آن ردیفی از گلهای رز زیبا شکفته شده بودند. یکی از آن گلها زیباتر از دیگران جلوه میکرد. بلبل کوچک دلباخته این گل زیبا بود و برای او تمامی درد عشقش را میخواند... گل اما، همیشه ساکت بود.... با تمامی شیدائی بلبل، هرگز از گل، حتی یک قطره شبنم، از سر دلسوزی از گلبرگ هایش نچکید...
یکروزکه گل از دست آواز های بلبل حوصله اش به سر آمده بود، با غرور سرش را کمی بسوی سنگ بزرگی که در کنارش بود خم کرد و گفت: " در اینجا، زیر این سنگ، بزرگترین خنیاگر جهان آرمیده! سراینده ایلیاد! مدت هاست که کالبدش خاک زمین شده، زمینی که من در آن به دنیا آمدم. من گل مزار اوهستم! دوست دارم زمانی که باد میوزد، گلبرگ هایم را بروی سنگ مزارش بریزم و عطر خودم را تقدیم او کنم. من سزاوار بلبل بیچاره و سرگشته ای چون تو نیستم".... بلبل شوریده اما، در عشق گل چنان خواند تا از دست رفت ...

شتر بانی با کاروان و غلامان از کنار پرچین میگذشت. مرد شتر بان بلبل مرده را از خاک بلند کرد و آرام بر مزار هومر بزرگ قرار داد... گل که شاهد ماجرا بود در این لحظه با نسیمی به خود لرزید.

به هنگام شب، گل در رویای خود روزی زیبا و آفتابی را دید. گروهی سیاح خارجی به هوای دیدار مزاربه پرچین نزدیک شدند. در بین آنان شاعری بود از سرزمین های شمالی و شفق های قطبی. آن شاعر شمالی گل زیبا را دید و او را چید و لای کتابی که در دست داشت گذاشت و او رابا خود به سرزمینی دورو قاره ای دیگر برد. زمانی که شاعر شمالی به خانه اش باز گشت، گل زیبا را به همگان نشان داد و گفت : "این گلی ست از مزار هومر بزرگ"... گل اما، از غم پژمرده شد و صاف و خشک در میان کتاب ماند ...

نسیمی وزید و گل با لرزشی از خواب آشفته بیدار شد... قطره ای شبنم از گلبرگش بروی مزار چکید...
صبحدم، زمان بیداری خورشید، گل بیشتر از همیشه شکفته شده بود، زیباتر از هر زمان بنظر میرسید. از گرمی هوا بسیار شاداب بود ... در سرزمین مادریش روزها همیشه همینطور گرم و سوزان بودند.... ناگهان صدائی شنید... گروه خارجی که گل آنها را در خواب دیده بود از راه رسیدند. یکی از آنان گل را چید و بوئید و با خود به سرزمینهای مه آلود دور برد.

گل پژمرده مثل یک مومیائی در میان صفحات  ایلیادش ماند و هر بارکه کتاب گشوده میشد انگار در رویا صدای شاعر شمالی را میشنید که با غرور میگفت : "این گلی ست از مزار هومر بزرگ "!



* این متن ممکن است چندان روان نباشد چون من آنرا از فرانسه به فارسی ترجمه کردم. ازین بابت از شما دوستان پوزش می طلبم و خوشحال خواهم شد اگر نظری در اینمورد دارید برای من بنویسید.

۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

آسمان نمای نبرا ( I ), Himmelsscheibe von Nebra ( I )



شیوا مقدم
با پیدا شدن آسمان نمای نبرا ازعصر برنز میانی (۱۶۰۰ – ۲۰۰۰ پیش از میلاد) در بلندی های میتل برگ Mittelberg در منطقه زاکسن آنهالت Sachsen Anhalt بسیاری از تصورات تاریخی در مورد زندگی مردم عصرآغازین برنز بهم خورد. این آسمان نمای زیبا، دانشی را در مقابل چشم متخصصین امروز جلوه گر سا خت که تا کنون از زندگی آن دوران قابل تصور نبود...




ساختمان موزه دولتی پیشا تاریخی شهر هاله Landesmuseum für Vor-und Frühgeschichte Halle در آن روز آفتابی زیبائی و وقار خاصی داشت. ساختمان ها و خیابان ها و پارک های قدیمی هنوز آن دلگیری مخصوص قدیم را داشتند. اما در این سال های اخیر همه ساختمان ها وخیابان های شهر تعمیر و نو نوار شده بودند و آثار کمی ازخرابی های دوران قبل از پیوند شرق و غرب بجا مانده بود.
صفی طولانی از شاگردان مدارس و مسافرینی که با اتوبوس از شهرهای دیگر برای دیدن موزه میامدند جلوی ساختمان بوجود آمده بود و بچه ها شلوغ پلوغ میکردند و صفشان را که مربیان در پی نظم دادن به آن بودند مرتب بهم میزدند و مسن تر هارا که با اتوبوس برای دیدن موزه آمده بودند کلافه میکردند...




سر در موزه با تصاویری از ماموت ها و انسان های مافبل تاریخ که اثار یافت شده آن ها در همین منطقه بطرز باشکوه و پرخرجی بازسازی و در موزه بنمایش گذاشته شده بود پوشیده بود. یک تصویر جالب از یک زن شمن توجه مرا بخود جلب کرد، بخودم گفتم: این زاکسن ها با همه سرکوب وحشیانه ای که شده اند هنوز خیلی نسبت به فرهنگ قدیمی خودشان مغرور و خود آگاهند... حتما باید دیدنی باشد....

وقتی بداخل رفتیم بیشتر قسمت ها را کم و بیش با عجله نگاه کردم  تمام فکرم پیش آسمان نمای نبرا بود که در جایئ در یکی از این سالن ها بتماشا گذاشته شده بود. مبگفتند تا به حال حدود 700000 نفر به تماشای آن آمده بودند.
دیدنی های موزه بسیار بودند و هر کدام در نوع خود استثنائی اما بین همه، آنچیز ها که من را بسیار تحت تآثیر قرار دادند از این قرار بودند: اولی پیکر تمام قد طبیعی یک هومو زاپیئنHomo sapiens که بدست فرانسوی های متخصص و هنرمند از باقیمانده یک استخوان دست و قسمتی از جمجمه 200000 ساله  بطرزاستادانه ای باز سازی شده بود... با نگاهی به دور دست ها که انگار اینده نسل های بعد از خودش را بروشنی می بیند، در حالیکه در مقابل ماموت غول پیکری نشسته و در خیال فرو رفته... این پیکره کار هنرمندان یک آتلیه در پاریس بود...



دیگری پرتره باز سازی شده همان زن شمن Schamanin یا جادوگر 8500 ساله!...کلآ چهار گور ازیافته های دوران میان سنگی Mesolitikum  از منطقه زاکسن در آنجا بودند. از روی بقایا چهره های آن چهار تن، دو مرد و دو زن را باز سازی کرده بودند. از یکی از این گور ها بقایای اشیائی پیدا شده یود که متخصصین حدس میزدند این فرد یک شمن بوده باشد و پرتره ای از او بازسازی کرده بودند که بسیار زیبا بود.


اما قلب من آنروز برای دیدن آن سینی آسمانی می تپید...چشمم بدنبال آن ابی-طلائی بی بدیل میگشت و تقریبآ وقت دیدار داشت تمام میشد که به نزدیکش رسیدم... در انتهای راهروئی به اتاقی رسیدم که تاریک بود و سقف نیلگون آن را ستارگان درخشانی پوشانیده بودند. کمی طول کشید تا چشمم به تاریکی اتاق عادت کند... ستونی در میان اتاق بود و یک ویترین گرد کوچک و روشن که آن چهره کوچک آسمانی را در بر گرفته بود...



مدتی به تماشایش مبهوت شدم. مانند صورت کودکانه و زرینی بود که لبخند میزد! کمی طول کشید تا بخود بیایم و لب هایم که مدتی باز مانده و خشک شده بودند به لبخندی تر کنم . جلو رفتم و ناخودآگاه در دلم به او سلام کردم و گفتم: پس اینجا قایم شدی! همه جا دنبالت گشتم!...عجبا!!!...با چشمک غریبی لبخند میزد....





 این مطلب ادامه دارد....

منبع:
Der geschmiedete Himmel, Die weite Welt im herzen Europas vor 3600 Jahren
Herausgabe von Harald Meller, Fotos von Juraj Liptak

۱۳۹۲ خرداد ۴, شنبه

داستانی از مشروطیت - آیا امروز هم ما باید شانس راهگشائی بسوی یک جامعه مدنی را از دست بدهیم؟

داستانی از مشروطیت

فریدون آدمیت ماجرای درگیری سیدعبدالله بهبهانی از مجتهدین و رهبران سیاسی با نفوذ مشروطه خواه با احتشام السلطنه رئیس مجلس اول مشروطه  را اینطور می نویسد : 
"شخصی از مردم خمسه مال و زمینش مورد تآدی قرار گرفته بود از دست جهانشاه خان که خان ظالم و زورگوئی بود به عدلیه شکایت می برند . خان خمسه به بهبهانی متوسل میشود و بهبهانی بطور تلگرافی به عدلیه دستور میدهد که شکایت شاکی باطل است.حکومت خمسه از مجلس تکلیف می خواهد و در 20 شهریور 1286 شمسی رئیس مجلس به حکومت خمسه ابلاغ میکند که : چون حکام آلت اجرائیه اند بهیچوجه حق ندارند در احکام عدلیه تغییری بدهند و یا از اجرای قوانین موضوعه خودداری کنند."

دخالت های شیخ بهبهانی که خود از مشروطه خواهان بود اما نمی توانست با قوانین عرفی کنار بیاید بجائی رسید که بساط بغض و کینه انقلابیون فراهم شد و به ترور او انجامید.


سید حسن تقی زاده  ماجرا را بعنوان منشاء بغض باینصورت می نویسد:
در نزدیکی شهر نیشابور، از مردم دهکده ای که در آنجا از اسماعیلیه هم زندگی می کردند ، دو نفر به حج رفتند.
 آخوند ده، شیخ محمد باقر نامی طمع کرده بود که مال آنها را ببرد و عنوان کرده بود اسماعیلیه هستند. از مشهد از مجتهدی به نام معین الغربا فتوائی میگیرد که آنها از دین خارجند و واجب القتل و می فرستد به نیشابور که میرغضب بفرستند. حاکم نیشابور بجای آنکه اقدام یا ممانعتی کند به این اکتفا کرده بود که میرغضب نداریم.آخوند، خودش دست بکار می شود و دو حاجی بخت برگشته را در میدان ده میکشد ... "برای ثواب لنگی می بستند و میکشتند که ثواب مال خودشان باشد" !!!... چون موضوع اسماعیلیه بوده و آقاخان در انگلستان نفوذی داشت انگلیسی ها شکایت به عدلیه می برند و در مجلس غوغا می شود که آقا آبروی مملکت رفت!...
 ملا محمد باقر را به تهران میاورند ، در آن زمان ریاست عدلیه با پیرم خان بود.
ملا ها غوغائی بپا میکنند که شیخی را زندانی کرده اید آنهم زیر دست یکنفر ارمنی!... من در منزل سپهدار بر علیه شیخ محمد باقر و حامیان او صحبت کردم و گفتم اگر مسلمانان را کشته او هم باید مجازات شود. بهبهانی در آنجا بود و گفت هر چه باشد او از علماست و نباید مجازات شود...
 مخالفت روز بروز شدت گرفت تا روزی حکمی علیه من گرفتند.....                                                      


در دورانی که نه احزاب سیاسی وجود داشت و نه می توانست وجود داشته باشد و نه شرائطش فراهم بود روحانیون و مذهبیون  با نفوذ و اقتدار عملآ تنها جریانی بودند که می توانستند نقش اپوزیسیون حکومت را به خود اختصاص دهند. آیا امروز هم ما باید شانس راهگشائی بسوی یک جامعه مدنی را از دست بدهیم؟ 



ابن نوشتار خرد با استفاده از منابع تاریخ ایران تهیه شده.
عکس ها از ویکیپدیا. 

۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

اندیشیدن، آزادی و مساوات ، آرمان های مشروطیت



اندیشیدن، آزادی و مساوات

                               مشروطه خواهان زن و مرد، بست سفارت انگلستان 1905

دو عنصراصلی از مهمترین آرمان های نظری ومبانی مشروطیت، "مساوات" و "حریت"  بوده اند. مساوات به معنای  تساوی و برابری همه افراد ملت،  با هر عقیده و مرام ومذهب در برابر قانون تعبیر می شده است و حریت به معنای آزادی )آزادی عقیده، قلم و بیان،اجتماعات، احزاب ...(

این دو اصل مورد مناقشه و اختلاف اساسی میان موافقان و مخالفان مشروطه بوده است. کار این اختلاف نظر ها، در زمان تدوین متمم قانون اساسی در مجلس اول بالا گرفت.
 در مورد اصل مساوات، مخالفان مشروطه، این پرسش را مطرح میکردند که چگونه ممکن است زرتشتی، کلیمی، مسیحی و مردم بی دین با مسلمان در برابر قانون از حقوق مساوی و برابر برخوردار باشند ؟ آنان چنین چیزی را با شرع  و قانون شریعت مخالف می دیدند.

شیخ فضل الله نوری با اشاره به اصل مساوات، اصل هشتم متمم قانون اساسی مشروطه در " رساله حرمت مشروطه"  چنین می نویسد: نظرم است ... در باب این ماده یک نفر ... به داعی گفت که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه می شناسند و اگر این ماده نباشد، لکن تمام مواد باقیه باشد، ما را به مشروطه گی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم: فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات.


                                                           نوری و بهبهانی


بالاخره پس از مناقشات و کشمکش های فراوان، مجلس موفق شد با این طرفند که: قانون متمم مصوبه مجلس، مربوط به "عرف" است و نه "شرع"، لااقل حقوق اهالی مملکت را در برابر قانون دولتی مساوی اعلان کند.
مخبر السلطنه هدایت در" گزارش ایران" دراین باره می نویسد: در سر ماده تساوی ملل متنوعه در حدود با مُسلم، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد و مردم مجاور ماندند، بالاخره چاره در این جستند که در حد اجرای حدود بنویسند، اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی  ا لحقوق خواهند بود)اصل هشتم(. قانون دولتی چه معنی دارد، معلوم نیست.

این مصوبه مورد موافقت مخالفان مشروطه نبود. کسروی در" تاریخ مشروطه" می نویسد: همان روزی که صورت مصوب متن متمم قانون اساسی ، برای اطلاع عموم به روزنامه مجلس داده شد )٢٩ خرداد/٣٠ جوزا ١٢٨٦ شمسی(، طرفداران شیخ فضل الله نوری چادر بزرگی به مسجد جمعه آوردند تا یک دهه روضه خوانی کنند. دستاویزشان این بود که سیزدهم جمادی الاول  روز"مرگ دختر پیغمبر" است. اما در واقع قصدشان این بود که مردم را بر علیه مجلس و مصوبات قانونی آن که به گمانشان با شرع مخالفت داشت، بشورانند ......


این نوشتار خرد با استفاده از منابع در مورد تاریخ ایران تهیه شده.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

بنای تقویم آفتابی گوسک (Sonnenobservatorium von Goseck (II)


شیوا مقدم


اهمیت محاسبه دقیق زمان

همراه با انقلاب زمستانی در شب 20 به 21 دسامبر در نیمکره شمالی ما شاهد بلندتریم شب و کوتاهترین روزسال می شویم. بعد از آن است که بمرور روز ها بلندتر و شب ها کوتاهتر می شوند. این قضایا در نیکره جنوبی درست بر عکس انجام می شود. در مدار قطبی نیزهر چه بطرف قطب نزدیکتر می شویم به روز های بی طلوع اضافه میشود و در مرکزقطب هفته ها و ماه ها میگذرند بدون آنکه روزی آغاز شود.

در مدارهای جغرافیائی به هر اندازه تفاوت زمستان های سرد و طولانی و روز های آفتابی و گرم بیشتر باشد جشن ها و آئین هائی که بمناسبت آمدن روز های مشخص در فصول گرفته می شوند به نسبت با شکوهتر یا ساده تر می باشند. در میان مردمان سرزمین های شمال، جائی که در زمستان گاه تا هفته ها خورشید دیده نمی شود زمان اعتدال زمستانی معنای مهمتری نزد مردمان آن دیار دارد تا آنانی که درسواحل مدیترانه یا نزدیک به خط استوا زندگی میکنند.

شاید همین معنا دلیلی باشد برای آن که مردمان شمال از دوران بسیار دور به مسئله محاسبه دقیق زمان اهمیت فوق العاده ای قائل بوده اند.

بنا های باستانی یافت شده، بویژه در20 سال اخیر، از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند و از قدیمی ترین شواهد بنا های تقویمی ساخته شده بشمار می روند.

در اینجا نمونه هائی از مهمترین آنان را برای شما برمی شمارم:
کلاه مغان 

قدیمیترین بنای تقویمی شناخته شده گوسک, Goseck/ آلمان 7.000 ساله
بنای تقویمی نیوگرند , Newgrande / ایرلند 5.000 ساله

 نقوش صور فلکی Pyramiden/Ägypten مصر4.600 ساله

بنای سنگی Stonehenge/Großbritannien انگلستان 5.000 ساله

 سینی تقویمی با نقش صور فلکی Himmelsscheibe und Kalender, Nebra/ آلمان 3.6000 ساله

 ارابه طلائی با نقش فلکTrundholm/ دانمارک 3.400 ساله

کلاه های طلائی تقویمی مشهور به کلاه مغان ، 3.300 ساله

این کلاه ها در آلمان، ایرلند، دانمارک، اسپانیا، جزایر ساردین،
 جزیره سیسیل، یونان، سوریه و ترکیه امروز یافت شده اند.



بنای تقویمی گوسک

رویت محوطه بنای تقویمی گوسگ اولین بار در سال1991 بطور اتفاقی در زمانی پیش آمد که باستانشناسان پس از فروپاشی دیوار آهنین ازادی آن را داشتند که بدون دغدغه در حریم هوائی آلمان شرقی سابق (Deutsche Demokratische Republic) با یک هواپیمای کوچک بگردش درامده عکس های هوائی بگیرند. آنها پس از عکسبرداری از زمین های مزروعی متوجه خط دایره شکل در میان آنها شدند .

پس از آن دوباره در سال 1999 از محوطه برای پژوهش های ژئومتریک و ساختاری عکسبرداری هوائی شد و گروهی از سوی انستیتوی باستانشناسی پیشاتاریخی دانشگاه مارتین لوتر- شهر هاله prähistorische Archäologie der Martin-Luther Universität, Halle-Wittenberg به سرپرستی فرانسوا برتمس Francoise Bertemes و آندریاس نورته خود را آماده کاوش ها کرد Andreas Northe

در سال 2002 اولین حفاری ها در قسمت جنوبی انجام گرفت و در آن روزنه جنوب شرقی مورد شناسائی قرار گرفت. در خاک برداری این قسمت در محوطه ای بطول و عرض 10 متر در 50 متر آثاری متعلق به دوران نو سنگی Neolithikum بدست آمدند: قطعات سفالینه خراش نقش Strocke-ornamented Pottery همچنین بقایای پایه های یک خانه چوبی برای زندگی دست جمعی ) انسان و حیوان( بطول 20 متر و گور یک کودک با 2 سفالینه نقش خطی Linear Pottery

در سال 2003 در ادامه کاوش های قسمت جنوبی محوطه ای به طول و عرض 30 متر در 40 آزاد شد. در اینحال معلوم گردید که روزنه ها در حصار داخلی باریکتر از روزنه ها در حصار خارجی هستند و به تناوب راه های ورودی به داخل بنا که بمانند پلی از روی گودال قیفی شکل دور بنا عبور میکردند بزرگتر از روزنه های حصار خارجی بودند.




در این محوطه بقایائی از دوران نوسنگی یافته شد:

مقدار زیادی استخوان حیوانات بویژه استخوان جمجمه گاو که بیشترین آنها در کنار روزنه جنوب شرقی پراکنده بودند.

سه گودال با سر پوش سنگی: سنگ های داخل گودال و سرپوش آنها از حرارت بالای آتش درون گودال سیاه و صیقل خورده بودند. هر کدام از این گودال ها از چند طبقه تشکیل شده اند. در این گودال ها قطعاتی از سفالینه های خراش نقش یافت شدند.

درقسمت فوقانی یکی ازاین گودال ها بقایای استخوان های انسان که بکلی از گوشت پاک شده بود، دو پیکان نوک تیز از نوع سنگ چخماق و سنگ های برنده.

در سمت جنوب شرقی، در بخش خارجی دیواره بنا بقایای گودال هائی یافت شده که محتوای آن هنوز بررسی نشده است.

اما متخصصین پی بردند که صورت فلکیHyaden صورت فلکی خوشه ستاره ای باز که قسمت شاخ های صورت قلکی گاو را تشکیل میدهد در اسمان 5000 سال پیش دقیقآ بر روی روزنه جنوب شرقی بنا مشاهده می شده است.

محاسبات و تخمین های نجومی در بنای تقویمی گوسک با کمک و مطابقت دادن عکس های دیگیتال هوائی با یافته های گئومتریک و گئو ماگنتیک بعمل آمد. بدینوسیله باستانشناسان و اختر شناسان توانستند ثابت کنند که دو روزنه جنوبی بنا نقطه دقیق طلوع و غروب آفتاب انقلاب زمستانی در 5000 سال پیش از میلاد را نشان میدهند.

روزنه سوم، سمت شمال را با کمی انحراف بسوی شرق نشان میدهد و تا کنون کاربرد اختر شناسی برای ان

شناسائی نشده است.


این برای نخستین بار بود که دانشمندان و باستانشناسان توانستند کاربرد یک بنای دایره شکل با این قدمت تاریخی را برخلاف بنا های دیگر یافت شده بطور روشن مشخص نمایند.

بنای گوسک نه تنها قدیمی ترین مکان رصد ستارگان در اروپا بلکه بعنوان قدیمی ترین مکان مقدس در اروپای مرکزی شناخته شده است. در اینجا نه تنها به مشاهده اتقلاب زمستانی و رصد صور فلکی می نشستند بلکه در آن گرد هم آئی ها و مراسم و آئین هائی نیز انجام می گرفته است.

ولفهارد شلوسر Wolfhard Schlosser اختر شناس دانشگاه روور در شهر بوخووم Ruhr Universität, Bochum می گوید که بنظر می رسد ما در اینجا با یک مکان تقویمی و یک قربانگاه سر و کار داریم. او اضافه می کند پیدا شدن این بنا برای ما حائز اهمیت فراوان است زیرا ما تا بحال تنها میدانستیم مردمان دوران نوسنگی در خانه های مستطیل شکل و بطور دست جمعی زندگی میکردند. با پیدا شدن بنای تقویمی گوسک نگاه تازه ای بر زندگی مردم آن دوران پیدا کردم. تیرک های محوطه بطور خاصی نشانه گذاری شده اند. در روز های بخصوصی از سال خورشید به سطح بخصوصی بروی تیرک ها می تابد، مانند: 9 آوریل، 1 می، 1 اوت، 4 سپتامبر و غیره...بطور قطع در اینروز ها ائین ها و یا مراسمی در اینجا برگزار میشده و گرد همائی ها بوده و میدانیم که قربانی کردم یکی از این مراسم بوده است. بطور قطع این مراسم بسیار مهم بوده اند که هنوز بعد از گذر هزاره ها بازمانده یکی ازاین مراسم، شاید بطرزی دگرگون شده در شب اول می بهنگام رویت ماه کامل با نام شب والپورگیز Walpurgis Night برگزار می شود.(این مراسم هر ساله در بالای کوه بروکن Brocken در منطقه زاکسن آنهالت Sachsen-Anhalt برگزار می شود). اگر فرصتی دست بدهد در مطلبی جداگانه بیشتر در مورد این مراسم خواهم نوشت.

در حفاری های انجام شده در گورستانی که در کنارروزنه جنوب شرقی بنا قرار دارد مقدار زیادی صدف که از آنها بعنوان زینت استفاده میشده بشکل گردنبند یا کمربند و غیره بدست آمده. این صدف ها مخصوص ابهای شیرین و گرم دریای اژه هستند. ازاینرو متخصصین گمان میکنند مردمانی که در این مکان زندگی میکردند پیشینه شان به سرزمین های جنوب باز میگردد و یا با مردمان جنوبی در ارتباط و داد و ستد بوده اند بطور قطع در کاوش های آینده برای این سوال جواب قاطع تری بدست خواهد آمد.


آنچه که برای ما روشن است اینستکه بنای تقویمی گوسک یکی از مهمترین شواهد پیوند دانش اختر شناسی اولین اجتماعات کشاورز شمال اروپا با پندارها و خیال انها برای خلق اسطوره های کیهانی ست