۱۳۹۲ خرداد ۴, شنبه

داستانی از مشروطیت - آیا امروز هم ما باید شانس راهگشائی بسوی یک جامعه مدنی را از دست بدهیم؟

داستانی از مشروطیت

فریدون آدمیت ماجرای درگیری سیدعبدالله بهبهانی از مجتهدین و رهبران سیاسی با نفوذ مشروطه خواه با احتشام السلطنه رئیس مجلس اول مشروطه  را اینطور می نویسد : 
"شخصی از مردم خمسه مال و زمینش مورد تآدی قرار گرفته بود از دست جهانشاه خان که خان ظالم و زورگوئی بود به عدلیه شکایت می برند . خان خمسه به بهبهانی متوسل میشود و بهبهانی بطور تلگرافی به عدلیه دستور میدهد که شکایت شاکی باطل است.حکومت خمسه از مجلس تکلیف می خواهد و در 20 شهریور 1286 شمسی رئیس مجلس به حکومت خمسه ابلاغ میکند که : چون حکام آلت اجرائیه اند بهیچوجه حق ندارند در احکام عدلیه تغییری بدهند و یا از اجرای قوانین موضوعه خودداری کنند."

دخالت های شیخ بهبهانی که خود از مشروطه خواهان بود اما نمی توانست با قوانین عرفی کنار بیاید بجائی رسید که بساط بغض و کینه انقلابیون فراهم شد و به ترور او انجامید.


سید حسن تقی زاده  ماجرا را بعنوان منشاء بغض باینصورت می نویسد:
در نزدیکی شهر نیشابور، از مردم دهکده ای که در آنجا از اسماعیلیه هم زندگی می کردند ، دو نفر به حج رفتند.
 آخوند ده، شیخ محمد باقر نامی طمع کرده بود که مال آنها را ببرد و عنوان کرده بود اسماعیلیه هستند. از مشهد از مجتهدی به نام معین الغربا فتوائی میگیرد که آنها از دین خارجند و واجب القتل و می فرستد به نیشابور که میرغضب بفرستند. حاکم نیشابور بجای آنکه اقدام یا ممانعتی کند به این اکتفا کرده بود که میرغضب نداریم.آخوند، خودش دست بکار می شود و دو حاجی بخت برگشته را در میدان ده میکشد ... "برای ثواب لنگی می بستند و میکشتند که ثواب مال خودشان باشد" !!!... چون موضوع اسماعیلیه بوده و آقاخان در انگلستان نفوذی داشت انگلیسی ها شکایت به عدلیه می برند و در مجلس غوغا می شود که آقا آبروی مملکت رفت!...
 ملا محمد باقر را به تهران میاورند ، در آن زمان ریاست عدلیه با پیرم خان بود.
ملا ها غوغائی بپا میکنند که شیخی را زندانی کرده اید آنهم زیر دست یکنفر ارمنی!... من در منزل سپهدار بر علیه شیخ محمد باقر و حامیان او صحبت کردم و گفتم اگر مسلمانان را کشته او هم باید مجازات شود. بهبهانی در آنجا بود و گفت هر چه باشد او از علماست و نباید مجازات شود...
 مخالفت روز بروز شدت گرفت تا روزی حکمی علیه من گرفتند.....                                                      


در دورانی که نه احزاب سیاسی وجود داشت و نه می توانست وجود داشته باشد و نه شرائطش فراهم بود روحانیون و مذهبیون  با نفوذ و اقتدار عملآ تنها جریانی بودند که می توانستند نقش اپوزیسیون حکومت را به خود اختصاص دهند. آیا امروز هم ما باید شانس راهگشائی بسوی یک جامعه مدنی را از دست بدهیم؟ 



ابن نوشتار خرد با استفاده از منابع تاریخ ایران تهیه شده.
عکس ها از ویکیپدیا. 

هیچ نظری موجود نیست: